۱۳۸۹ تیر ۵, شنبه

آقای هاشمی؛هر كسی آن درود عاقبت كار كه كشت


آقای هاشمی رفسنجانی بهرمانی اینروزها فعالیت خاصی ندارد.فقط گهگاهی از مقام رهبری تعریف و  تمجید میكند تا از قافله مداحان عقب نیفتد.اكثر اوقاتش را صرف نگارش خاطرات و دیدن آلبوم عكسها میكند.عكسهایی كه بخشی از تاریخ این مرز و بوم است.عكسهایی كه در كنار همرزم سابقش آقای خامنه ای دیده میشود بیشتر از همه عكسها برای هاشمی معنا و مفهوم دارد.براحتی نمیتواند از كنار این عكسها برود.تاملی میكند و به فكر فرو میرود.یاد روزهای داغ تابستان 58 می افتد.آنروزها دولت نازك نارنجی مرحوم بازرگان سركار بود و هاشمی بیاد جلسات پنهانی اس با اعضای حزب جمهوری اسلامی می افتد كه برای شكستن كمر دولت موقت تشكیل میشد.ولی بعد از اتمام این جلسات هاشمی،خامنه ای را نگه میداشت تا خصوصی تر با هم گپ بزنند.شاید بین افراد حزب كسانی باشند كه نقش جاسوس را بازی كنند.از بازرگان میگفتند و كابینه لیبرالش كه با اندیشه های امام و حزب جمهوری اسلامی همخوانی نداشت.توطئه برای زیر آب بردن سر بازرگان كه تلاش میكرد انقلاب را به سرمنزل مقصود برساند.تلاشها به نتیجه رسید و بازرگان استعفا داد.ولی گویی بازرگان و دار و دسته اش ول كن معامله نبودند.این بار بازرگان نماینده مردم تهران در مجلس شد و نطق های آتشینش لرزه بر اندام هاشمی و خامنه ای انداخت. در آن روزها که مقارن با جنایات و ترورهای کور و بعضا هدفدار بعضی از اعضای سازمان مجاهدین خلق(منافقین)، از جمله بمبگذاری های هفتم تیر و هشتم شهریور و به شهادت رسیدن جمع کثیری از مردم کوچه و بازار و تعدادی از مسئولان و نمایندگان مردم در مجلس و متقابلا اعدام های گسترده و میل شدید حاکمیت به یک‌دست شدن کامل بود، کمتر کسی جرئت می کرد تا برخلاف عقاید مانوس و جریان و فضای حاکم موضعگیری نماید. در این میان بازرگان از معدود کسانی بود که همچنان بر روی اصول و مواضع خود اصرار می ورزید و هرگاه مجالی می یافت مشفقانه به نقد عملکرد هیات حاکمه می پرداخت و بی پروا آنچه را که خود درست می پنداشت بیان می کرد.
در یكی از جلسات پنهانی هاشمی با خامنه ای از خلخالی هم دعوت شد تا بیاید و نقش "چاقوكش"مجلس را برعهده بگیرد،شاید نتیجه بدهد و بازرگان ساكت شود.
تاریخ 15 مهر 1360، بازرگان نطقی را در مجلس ایراد کرد که واکنش های تندی را به همراه داشت. نطق پیش از دستور بازرگان که در جلسه 221 ایراد گردیده به شرح زیر است:
"بسم الله والحمدالله والسلام علیكم- حمد بی پایان برای قادر منان و سپاس فراوان از رزمندگان دلاور خودمان با درود رحمت بر شهیدان فداكار كه بیش از یكسال در جبهه هایپ جنوب و غرب كشور در برابر دشمن نابكار بزرگترین افتخار را به رهبری امام خمینی برای ملت بپا خواسته ایران فراهم كردند و اخیراً علیرغم گرفتاری های داخلی و دسیسه های خارجی به پیروزی های امیدآفرین نائل شد ه اند.
بسم الله الرحمن الرحیم- لَئن بسطت الی یدك لتقتلنی ما انا بباسط یدی الیك لا قتلك انی اخاف الله رب العالمین
آنچه در چند دقیقه آینده خواهید شنید نه سخنی است سیاستمدارانه و نه لایحه ای دفاعیه، درد دلی است از قلبهای سوخته و استغاثه از جانب كسی كه قبول دارید سالهای طولانی از عمر پرفراز و نشیب خود را در آرزوی آزادی و استقلال ملت عزیز ایران و عدالت و اسلام و به جای اختناق و اسارت و جور و كفر به سر برده تلاش ها و توفیق ها داشته، محرومیت ها چشیده و در آستانه انقلاب لبیك اجابت به رهبران گفته، صادقانه و فداكارانه همكاری و سپس قبول مسئولیتها بنا به دعوت معضم له كرده است، حالا هم كه به آخرین روزهای زندگی رسیده و در اشتیاق لقاءالله است با صبر و سربلندی تهمت ها و تهدیدها را كه پاداش انقلابی خدمت و صراحت یا اغوای مغرضین است، تحمل می نماید.
اگر انگیزه ام در سی، چهل سال گذشته مال و مقام و ریا بوده این عرایض را هم به همان حساب بپذیرید و با استماع و سكوت كوتاهی كه خواهید داشت بر من منت بگذارید ولی اگر همیشه روی عقیده و وظیفه و لااقل باحسن نیت عمل می نمود ه ام حالا هم خارج از آن خط قدم برنمی دارم و قبلاً از عنایتتان تشكر می نمایم.
بنا به وظیفه نمایندگی مردم تهران و مراجعات و انتظارات جمع كثیری از هموطنان به مصداق فرمان: "یا ایهاالرسول بلغ ما انزل الیك من ربك فان لم تفعل فما بلغت رساله و الیه یعصمك من الناس"، احساس  مسئولیت و رسالتی از جانب بندگان خدا كرده ام و با توكل به پروردگار علیم حكیم مبادرت به رساندن آنچه در زبان و دل و حقوق آنها است می نمایم. امیدوارم در پیامم حق و حقایقی وجود داشته و با خواهران و برادران ایمانی در مجلس و در خارج روبرو كنم كه دستورِ "وذكر فان الذكری تنفع المؤمنین" تحقق مطلوب پیدا كند.
این احساس مسئولیت و وظیفه نه تنها در برابر موكلین و هموطنان است بلكه در برابر انقلاب و جمهوری اسلامی ایران كه با عشق فراوان سهم ناچیزی در بنیانگذاری و پیروزی اولی و اعلام و استقرار دومی داشته و سوگندی كه به حفظ قانون اساسی خورده ام نیز می باشد. همچنین برای حیثیت و توفیق رهبری انقلاب در به ثمر رساندن صحیح و كامل آن به سود ایران و اسلام.
با كمال تأثر و با توسل به درگاه ذوالجلال باید اقرار كنیم كه آتشی هولناك در كشور عزیزمان شعله كشیده، خرمن امت و دولت و دین را مورد تهدید قرار داده، كمتر كسی است كه در صدد خاموش كردن آن برآید . بعضی می كوشند آتش را افروخته تر ساخته بر خرمن طرف مقابل بیندازند ... همه بلعیده می شوند، حوزه های علمیه از گل های سرسبدٍ خود خالی می شود كه "اذا مات العالم ثلم فی الاسلام ثلمه لا یسدها شیئ" ، برادران ارزنده و غیرقابل جبرانی از مسئولین دولتی و لشگری و از سپاه و كمیته به شهادت می رسند، به همراه جان ها اثاث و دارائی ها از بیت المال و از ملت به هدر می رود، افرادی بی گناه در معابر و منازل كشته و معلول می شوند و همچنین نونهالان دختر و پسر و كسان وابسته و هوادار یا بركنار كه در درگیریهای خیابانی و دادگاههای انقلابی قربانی التقاط و انحراف یا انتقام می گردند. نونهالانی كه هر چه باشد جگرگوشگان و پرورش یافتگان امیدِ این مملكت بوده عاشق وار یا دیوانه وار،فداكار یا گناهكار در طاس لغزنده ای افتاد ه اند.
در حالی كه هر طرف گروه مقابل را منافق یا مرتجع و ضد اسلام و عامل امپریالیسم می خواند، نه روحانیون ارجمند و مكتبی های غیرتمندمان از امریكا وارد شده اند و نه جوانان جانباز در خانواد ه های امریكایی زائیده و بزرگ گشته اند كه بتوان مزدورشان خواند! پس چرا اینسان ریختن خون یكدیگر را مباح و بلكه واجب می شمارند؟!
تا این قسمت از نطق بازرگان مرتبا با جنجال آفرینی عده ای از نمایندگان و شعارهای "مرگ بر بازرگان" قطع می شد اما هنگامی که پاراگراف "مصیبت بارتر از همه و حاصل خشونت ها و بی رحمی ها افزوده شدن ناراضی ها و انتقام خواهان و برگشت كنندگان از انقلاب و دین است و حیثیت و حقانیت اسلام كه در دنیا لكه دار می شود." قرائت شد، تشنج هم در مجلس به اوج خود رسید و بعضی از نمایندگان از جمله آیت الله خلخالی بسوی بازرگان هجوم آوردند و رفسنجانی رئیس مجلس دستور قطع بلندگو را داد.
بازرگان که در محاصره انبوه نمایندگان مهاجم قرار گرفته بود از جایگاه نطق به زیر کشیده شد و نطقش ناتمام ماند و به ناچار اندوهگین در صندلی خود مستقر شد. با این وصف باز نمایندگان معترض او را رها نکرده و با احاطه کردن وی با داد و فریاد و پرخاشگری، انواع توهین ها و الفاظ ركیك را نثارش کردند!
به هر روی پس از نطق نیمه تمام بازرگان، در داخل و خارج از مجلس هجمه علیه وی همچنان ادامه یافت و حتی عده ای در خیابان های اطراف مجلس علیه آنمرحوم دست به تظاهرات زدند .
در این میان مطبوعات نیز بیکار ننشستند و روزنامه های كیهان و جمهوری اسلامی با نوشتن مقاله هائی بر ضد بازرگان آتش بیار معرکه شدند.
روزنامه كیهان كه در آن زمان تحت سرپرستی آقای سید محمد خاتمی(رئیس جمهور پیشین و نماینده وقت مردم اردکان در مجلس) اداره می شد،‌ فردای آنروز در واکنش به نطق همکار خود مهندس بازرگان، طی سه روز یعنی 16 ،‌ 18 و 19 مهرماه سر مقاله های کیهان را به نقد و تحلیل مواضع مهندس بازرگان اختصاص داد.
قسمت هائی از یادداشت های خاتمی که با عناوین "مرگ آقای سادات و نطق آقای بازرگان" و "چه كسی آمریكایی است؟" منتشر شد.جالب اینجاست كه سید محمدخاتمی در این یادداشتها سابقه مرحوم مهندس بازرگان را به سخره گرفته در حالیكه در طول سال‌های ۱۳۵۷ تا ۱۳۵۹، که با اوج مبارزات مردمی همراه بود، خاتمی خود در خارج از کشور امامت مرکز اسلامی هامبورگ را بر عهده داشت!
مجید انصاری(اصلاح طلب)خطاب به مهندس بازرگان: اگر جرات داری در نماز جمعه شركت كن. شنیدن مزخرفات او اشكال شرعی دارد.
تهدید و اهانت به بازرگان به داخل مجلس محدود نشد و در خارج از آن هم از طریق تریبون های مختلف ادامه یافت؛
عطا‌الله مهاجرانی نماینده دوره نخست مجلس نیز طی یادداشتی در روزنامه اطلاعات این نطق بازرگان را در راستای همکاری با صدام و به منزله بمباران پشت جبهه ها خوانده و نوشت:"عراق جبهه‌ها را بمباران می‌کند، بازرگان پشت‌ جبهه‌ها را"
آقای هاشمی رفسنجانی اما بغیر از بازرگان،نقش اساسی در حذف مخالفان رژیم داشت.ایشان لقمه گلوگیر"رهبری خامنه ای"را در سفره مردم گذاشت.بختیار تنها رهبر شجاع اپوزیسیون را به قتل رساند.احمد خمینی را به ملكوت اعلی فرستاد و دوران خونبار خفقان در دهه  60 و اوایل دهه 70 براه انداخت.تورم 50 درصدی دوران ریاست جمهوریش كمر مردم را شكستو دهها جنایت دیگر كه تنها گذشت زمان میتواند برملا سازد.زمانی را بیاد می اوریم كه جوانان پاك ایران زمین به میدانهای نبرد با صدام اعزام میشدند و هاشمی پسرانش را به نروژ برای ادامه تحصیل میفرستاد.
آقای رفسنجانی این عكس را حتما به یاد دارد.آن خنده موذیانه كه برلبانت نقش بسته در واقع هم اكنون به گریه ای در غم فراق مهدی هاشمی كه آواره گشته و یارانت كه به تو نارو زدند تبدیل شده.دیگر نوه ات هم نمیتواند براحتی نفس بكشد.فائزه را به بند كشیده اند وبه محسن انگ دزدی میزنند و به عفت تهمتهای ناروا و به فاطی زور بازو نشان میدهند تا خدای نكرده فائزه وار سخن نراند.وچه تشابه عجیبی بین مهدی هاشمی از تبار منتظری با مهدی هاشمی از تبار بهرمان وجود دارد.شاید اگر دیر بجنبی سرنوشت مشابهی هم در انتظار او خواهد بود.آقای رفسنجانی  هر كسی آن درود عاقبت كار كه كشت.

صباغیان جزئیات درگیری های آنروز  را اینگونه شرح می دهد:
 "مشت محکمی از طرف آقای اسدی نیا به گردنم خورد و بقیه نمایندگان نامبرده روی سرم ریختند و مشت و لگد بود که نثارم می شد... دیدم آقای معین‌فر بر روی زمین افتاده بود؛ صورتش ورم کرده و آثار ضرب زیادی در پای چشمش دیده می شد و آقای هادی غفاری فحش های بسیار رکیک و زننده و ناموسی نثار ما می کرد. بالاخره با دخالت آقایان انصاری راد، احمد ناطق نوری، زائری، عزت الله سحابی از حمله نمایندگان که عبارت از آقایان اسدی نیا، عابدین زاده، هادی غفاری، الله بهداشتی، عزت الله دهقان و... بود، جلوگیری نموده و آقای معین‌فر و مرا از مجلس بیرون بردند. در همین موقع که از سالن مجلس خارج می شدیم، کسی از پشت سر با کف دست محکم به سرم کوبید؛ برگشتم دیدم آقای هادی غفاری است..."
هاشمی رفسنجانی در خاطرات خود از این رویداد اینگونه یاد می کند:
"سه شنبه 10 آبان 1362 در جلسه‌ علنی‌، آقای‌ [هاشم‌]صباغیان‌ [نماینده‌ تهران‌] در نطق‌ پیش‌ از دستور، با مظلوم‌ نمایی‌،جریان‌ برخورد  روز جمعه‌ را گفت‌ و آخر صحبت‌ او آقای‌ قره‌باغ‌ دخالت‌ کرد و دعوایشان‌ شد. به‌کتک‌ کاری‌ رسید. تریبون‌ را قطع‌ کردم‌ و پخش‌ از رادیو قطع‌ شد. آقایان‌ [علی‌ اکبر]معین‌فر و[هاشم‌] صباغیان‌ را به‌ اتاقی‌ منتقل‌ کردند و تحت‌ حفاظت‌ گرفتند. جلسه‌ را دوباره‌ شروع‌ کردم‌ وبرای‌ مردم‌ ماجرا را مختصرا توضیح‌ دادم." 
معین‌فر نیز حمله هادی غفاری را به شرح زیر توضیح می دهد:
"حضار جلسه ملاحظه کردند که حدود 10 نفر از نمایندگان محترم بر سر آقای صباغیان ریختند و با ضربات مشت و لگد ما را مضروب و مصدوم کردند. خصوصاً حضرت حجت الاسلام و المسلمین جناب آقای هادی غفاری با خارج ساختن کفش از پای خود و کوفتن های مرتب بر سر و صورت و بدن اینجانب گوی سبقت را از دیگران ربودند. ایشان همچنین فحش های عرضی و ناموسی زن، مادر و خواهر نثار من کردند که مستوجب حد است."
و بالاخره مرحوم فخر الدین حجازی هم  که آنروزها طبع شعرش گل کرده بود، داستان حمله هادی غفاری به معین فر را در قالب شعر کوتاهی اینگونه به نظم در آورد:
"معین‌فر مقاوم چو پیلان مست/ به این سوی و آن سوی می برد دست
که ناگاه غفاری خشمگین/ برآورد دستانش از آستین
 بزد مشت بر کله چاق تن/ که خون از سرش گشت فواره زن"
نهضت آزادی در 62/8/12 طی نامه سرگشاده ای که به امضای آقایان یدالله سحابی، یزدی، صباغیان و مهدی بازرگان رسیده بود، خطاب به هاشمی رفسنجانی رئیس وقت مجلس نوشت:
"در بیاناتی که روز سه شنبه دهم آبانماه جاری هنگام نطق قبل از دستور و بعد از قطع اتصال رادیوئی مذاکرات مجلس، برای اطلاع عموم فرمودید، وضع ناگوار و شرم انگیزی که از ناحیه عده ای از آقایان نمایندگان علیه ناطق قبل از دستور، آقای مهندس هاشم صباغیان در مجلس برپا گردید و تفسیر و تعبیرهائی که شخصا ابراز داشتید، بناحق و من غیرواقع، نهضت آزادی را عامل و مسبب اصلی معرفی نمودید، در حالی كه در تمام اظهارات و هتاكی ها و حمله ها كه در قبال نطق نیمه تمام و كمتر از ده دقیقه آقای مهندس صباغیان، علیرغم قانون و اخلاق و آیین نامه اداری مجلس صورت گرفت و انعكاس خارجی یافت، جنابعالی در مقام ریاست و اداره مجلس كمترین ممانعت و مخالفتی به عمل نیاورده، با نظاره گری و سكوت خود صحه بر آنها گذاشتید . لذا بدین وسیله اعتراض خود را اعلام م ی داریم و در این مورد نیز مانند تعبیرهای ناروا و حق كشی هایی كه در مقا م ریاست مجلس و خطبه های نماز جمعه و مصاحبه ها نسبت به ما روا می دارید صبر می كنیم و قضاوت را به خدای احكم الحاكمین واگذار می نماییم"
روزنامه کیهان به مدیر مسئولی "سیدمحمدخاتمی" رئیس جمهور پیشین ایران نیز که در آنروزها به عنوان ارگان نیروهای خط امامی عمل می کرد، طبق عادت امروز خود، بدون آنکه جوابیه های اعضای نهضت آزادی را چاپ نماید، تنها مبادرت به انتشار اخبار و مطالبی می کرد که خوشایند مخالفین جریانات سیاسی دگر اندیش بود!
سانسور و انحصارطلبی و چاپ گزینشی اخبار و مقالات علیه نهضت آزادی و بی اعتنائی به جوابیه های ارسالی آنان به حدی گسترش یافت که نهضت آزادی طی نامه اعتراض آمیزی خطاب به "خاتمی" چنین نوشت:
"آقای خاتمی به عنوان برادر مسلمان به شما توصیه می کنیم دست از این سانسور‌ها و انحصارطلبی‌ها بردارید و به حق و قانون گردن نهید.


روابط خانوادگی خاندان رفسنجانی

حسین مرعشی (از طیف موسوم به اصلاح طلب، سخنگوی حزب کارگزاران رئیس دفتر رئیس جمهور و استاندار کرمان در دوران ریاست جمهوری هاشمی، نماینده مجلس ششم و رئیس سازمان میراث فرهنگی و گردشگری در دوران خاتمی) برادر عفت مرعشی(همسر حجت الاسلاماکبر هاشمی رفسنجانی) و دائی فائزه، فاطمه، یاسر، محسن و مهدی هاشمی رفسنجانی
-فائزه هاشمی رفسنجانی(از حزب کارگزاران و دبیركل سابق سازمان ملی المپیك) و فاطمه هاشمی(رئیس بنیاد امور بیماریهای خاص و عضو شورای مرکزی حزب اعتدال و توسعه)،خواهرانمحسن ‏هاشمی(رئیس شرکت متروی تهران)، مهدی هاشمی(مدیر ‏سابق موسسه بهینه سازی سوخت وزارت نفت) و یاسر هاشمی، همگی فرزندان حجت الاسلام اکبر هاشمی رفسنجانی(رئیس اسبق مجلس، رئیس اسبق جمهوری و رئیس کنونی مجلس خبرگان رهبری و رئیس مجمع تشخیص مصلحت نظام) و به ترتیب همسران حمید و سعید لاهوتی (فرزندان آیت الله حسن لاهوتی)
-علی هاشمی(از طیف موسوم به اصلاح طلب، نماینده رفسنجان در مجلس ششم و مدیرعامل سابق شرکت پسته کرمان) برادر زاده حجت الاسلام هاشمی رقسنجانی
-محمد هاشمی(از طیف موسوم به اصلاح طلب، عضو شورای مركزی حزب كارگزاران، رئیس سابق صدا و سیما و عضو مجمع تشخیص مصلحت نظام) برادر اکبر هاشمی رفسنجانی
محمد هاشمیان امام جمعه کنونی رفسنجان و نماینده رفسنجان در مجلس هشتم و رئیس فراکسیون اقلیت، فرزند حسین هاشمیان، خواهر زاده هاشمی رفسنجانی، داماد محمد صدوقی(امام جمعه یزد و شوهر خواهر محمد خاتمی) و شوهر خواهر زاده محمد خاتمی
- حجت الاسلام حسین هاشمیان امام جمعه سابق رفسنجان، پسر عمو و شوهر خواهر اکبر هاشمی رفسنجانی و پدر داماد حجت الاسلام محمد صدوقی(شوهر خواهر محمد خاتمی)

۲ نظر:

  1. فقط یک یادآوری تاریخی:
    اول حمله و ضرب و شتم به اعضای سازمانهای سیاسی از جمله مجاهدین بود، اول کشتن اعضای سازمانهای سیاسی در خیابانها به جرم فروش نشریه بود، اول به گلوله بستن تظاهرات مسالمت آمیزمردم درکودتای ۳۰خرداد ۱۳۶۰بود، اول شکنجه و اعدام دسته دسته مردم از فردای۳۰ خرداد ۱۳۶۰ بود، بعد ورود به دفاع مسلحانه.

    اینکه چرا توده نا آگاه ازآزادیخواهان و روشنفکرانی که برای آزادی او و سرنگونی دیکتاتوری سلاح به دست گرفتند حمایت کافی به عمل نیاورد نیازمند تحلیل است. که مهمترین دلیل آن استفاده خمینی از سرپوش جنگ برای فریب توده ها و حفظ حکومتش بود. اما امروز هیچکس نمی تواند از نسل دهه شصت باز خواست کند که چرا کاری نکردید. مصیبتی که به سرمردم در این سی سال آمده تنها و تنها به دلیل عدم حمایتشان ازآزادیخواهان وحاصل ترس آنان است. در سال ۷۸ در حادثه کوی دانشگاه هم دانشجویان از مردم حمایت خواستند اما کسی به آنان کمک نکرد. آیا می توانید به غلط نتیجه بگیرید که دانشجویان پايگاه مردمي خود را از دست داده بودند؟

    امروزما کسانی را که در مقابل فاشیسم موسیلینی و نازیسم هیتلری اسلحه به دست نگرفتند و نجنگیدند لعن و نفرین می کنیم. این رژیم صد پله از آنها بدتر است چون خود را پشت دین و خدا مخفی می کند. به گمان من مجاهدین به وظیفه تاریخی خود که ایستادن در مقابل حکومت کودتا بود عمل کردند. کاری که دیگران اکثراً نکردند. اگرمنصف باشید مبارزه بی امان مسلحانه برای سرنگونی دیکتاتوری ولایت فقیه بوده که در کنارمبارزات اجتماعی، رژیم را در بن بست و ترس و وحشت دائم نگاه داشته است.

    “مردم باید از خود دفاع کنند . اما نباید قربانی شوند.
    مردم نباید به خود اجازه دهند که در هم شکنند یا از میان برداشته شوند .
    مردم نباید به خود اجازه دهند که تحقیر شوند”
    سالوادور آلنده

    پاسخحذف