۱۳۸۹ تیر ۵, شنبه

وقتی"قاتل"نظریه پرداز میشود


جلال الدین فارسی در روزهای اخیر مطالب توهین آمیزی را علیه سران جنبش سبز نسبت داده است كه به همین خاطر در این پست میخواهم به او و گذشته اش بپردازم تا هم سن و سالهای من (نسل سومی ها)كه كمتر شناختی نسبت به این افراد دارند او را بیشتر بشناسند و بدانند چه كسی و با چه پیشینه ای برعلیه سران سبز سخن میراند.
به همین خاطر با جستجویی كه در اینترنت داشتم به نتایج جالبی برخوردم كه بهتر است شما هم بدانید.البته مطلب زیاد بود ولی موثق ترین و بهترین منبع در این زمینه وبسایت دكتر اعلمی بود كه بطور خلاصه آورده ام.
... جلال الدین فارسی اولین نامزد پیشنهادی حزب جمهوری اسلامی برای نخستین دوره انتخابات ریاست جمهوری بود که بدلیل افغانی الاصل بودنش از صحنه رقابت ها کنار گذاشته شدفارسی در میان برخی از چهره های شاخص حزب جمهوری اسلامی از محبوبیت ویژه ای برخوردار بود. از این میان، آقای خامنه ای(مقام رهبری) بیش از سایرین به او علاقمند بودند و اصرار داشتند که جلال الدین فارسی به عنوان رئیس جمهور برگزیده شود، تا جائیکه درهمان زمان طی یکی از سخنرانی های خود اعلام کردند: "اگر جلال‌الدین فارسی رای نیاورد دوام انقلاب تضمین شده نیست." به هرروی فارسی بعد از قتل رضاخانی در طالقان(در پایین توضیح داده شده)، کمتر در محافل و رسانه ها حضور داشته است. اما اخیرا با یکی از رسانه های افراطی حامی احمدی نژاد مصاحبه تندی را علیه کروبی و موسوی انجام داده است.
کمتر کسی است که پیش از انقلاب درصف مبارزات انقلابی بوده باشد، اما جلال الدین فارسی را نشناسد.
در واقع اغلب نیروهای انقلابی حداقل از طریق دو کتاب "درس هائی درباره مارکسیسم" و "انقلاب تکاملی اسلام" کم و بیش با افکار فارسی آشنا هستند.
به همین سبب و بدلیل سوابق مبارزاتی پیش از انقلاب فارسی، شخصا باو علاقمند و احترام زیادی را هم برایش قائل بودم، اما پس از حادثه ای که در سال 1371 رخ داد و نحوه دفاع او از خود در دادگاه و شیوه مختومه شدن پرونده قتل رضاخانی، نظرم نسبت به او تغییر کرد و جلال الدین دیگر آن چریک آزادیخواهی نبود که برای دفاع از حقوق آوارگان فلسطینی، ترک دیار کرده و با از خود گذشتن به همکاری با "الفتح" روی آورده بود.
ماجرا از این قرار است که در سوم مهرماه سال 71 برخی از روزنامه ها از کشته شدن بهمن رضاخانی توسط جلال الدین فارسی خبر دادند. طبق نوشته این روزنامه ها، جلال الدین فارسی در هنگام شکار کبک دری در اطراف شهریار، رضاخانی مترجم کتاب "امپریالیسم ژاپن" اثر "فرد هالیدی" را هنگام نزاع در زمین شخصی مقتول، با شلیک گلوله به قتل رسانده بود.
با وجود اینکه تلاش زیادی شد تا این پرونده به جریان نیافتد و موضوع از طریق مصالحه با خانواده مقتول بنحوی ختم به خیر شود، اما از یکسو پیگیری و اصرار خانواده متهم و از سوی دیگر سماجت روزنامه سلام، بالاخره قوه قضائیه را که ریاست وقت آن به عهده آیت الله محمد یزدی بود بر آن داشت تا با جدیت بیشتری به این پرونده رسیدگی نماید!
آنروزها برخلاف روزنامه رسالت که علاقه ای به رسیدگی به پرونده اتهامی فارسی و علنی شدن آن نداشت، روزنامه سلام بدلیل متهم بودن یکی از اعضای حزب منحله جمهوری اسلامی و رقبای سیاسی خود در جناح موسوم به راست، به پیگیری لحظه به لحظه این پرونده از خود رغبت بیشتری نشان می داد و مذاکرات دادگا ه را به طور کامل منتشر می کرد.
گفته می شد که رضاخانی تنها در اعتراض به جلال الدین فارسی که چرا حیوانات و کبک ها را بخاطر تفریح شکار می کند، با او به مشاجره و درگیری پرداخته و بالاخره توسط وی کشته شده است. همین شایعات کافی بود تا رضاخانی به "ضامن کبک" ملقّب و این لقب بر روی سنگ مزارش که در نزدیکی دریاچه طالقان واقع شده است، حک گردد.
اکنون که 17 سال از آن ماجرا می گذرد، از جزئیات پرونده و دفاعیات فارسی اطلاعات زیادی در اختیار ندارم، اما اگر از حرف و حدیث هائی که در باره شکل و ماهیت رسیدگی به این پرونده و اصراری که برای کتمان آن وجود داشت صرفنظر نمائیم، قسمتی از دفاعیات جلال الدین فارسی و پرسش و استدلال بسیار جالب رئیس دادگاه که در دفتر خاطراتم ثبت شده، نتیجه این پرونده را برایم همچنان مبهم و پررمز و راز باقی نگه داشته است:
آقای فارسی در جریان بازجویی ها برای اثبات غیرعمد بودن قتل رضاخانی و بی گناهی خود، درجائی مدعی شده بود که در هنگام شکار رضاخانی "با بیل به من حمله کرد و من به زمین خوردم، تفنگ برروی زمین افتاد و (بدون اختیار من) شلیک شد و تیری به مهاجم خورد"!
دادرسی که به این پرونده رسیدگی می کرد، اللهیاری نام داشت، وی از فارسی پرسید:"به گفته خود شما، شما که خود معلم چریک ها در لبنان بودید، چگونه ممکن است که تفنگ افتاده برروی زمین شلیک شود و به پهلوی آدم ایستاده بخورد!؟
]درحالیکه[ تفنگ برروی زمین افقی شلیک می کند نه عمودی! پس تفنگ در حالی شلیک شده که به پهلوی آدم ایستاده خورده و به خودی خود هم که شلیک نمی شود، چون بنا باظهار خودتان قبلا دو تیر جلوی پای مقتول شلیک کرده اید، انگشت شما روی ماشه بوده، درحال افنادن(به قول خودتان) شلیک شده."!
و جالب تر اینکه فارسی هم در پاسخ به این پرسش رئیس دادگاه گفته بود:"مطلب شما صحیح است من تحلیل عقلی کردم"!
اینکه آیا از این تحلیل می توان به عنوان یک تحلیل عقلی یاد کرد، خود به یادداشت مستقلی نیازمند است، اما هرچه بود بالاخره سر و ته پرونده موصوف را بنوعی به هم آوردند و علیرغم اصرار اولیاء دم رضاخانی مبنی بر صدور حکم قصاص، فارسی از اساس منکر قتل عمد شد و موضوع قتل هم «شبه عمد» اعلام  گردید و لاجرم  وی تنها به پرداخت دیه محکوم شد.
گرچه راقم از عدم قصاص جلال الدین فارسی قلبا خوشحال است، اما بنظر می رسد که اولیاء دم رضاخانی، از این واقعیت غافل بودند که قانون و از جمله قصاص، خوب است اما نه برای همه!
در واقع آنهائی که به این واقعیت واقفند و از چنین امتیازی برخوردارند، بزنگاه وارد میدان می شوند تا ادای دینی کرده باشند و برغم فحاشی و ایراد نسبت هائی چون: "موسوی و كروبی از رجوی هم بد‌ترند"، "كروبی و موسوی از منافقین هم بی ارزش‌تر هستند"، "موسوی و کروبی بسیار پست تر از جبهه ملی‌ها هستند"، و متهم کردن ایندو به عناوینی نظیر:"جنایتكار و خائن"، "این ها هیچی نیستند"، "از منافقین هم كمتر و پست تر هستند"، و "..."، از مصونیت پایدار و آهنین هم کماکان بهره مند می شوند!

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر