۱۳۸۹ تیر ۵, شنبه

انقلاب فرهنگی؛انقلابی سیاهتر از انقلاب 57


سی سال پیش در چنین روزهایی انقلابی سیاهتر از انقلاب 57 روی داد.انقلابی كه این بار دانشگاه را نشانه رفته بود و كمر به نابودی علم و آگاهی بسته بود."انقلاب فرهنگی"واژه ای كه با سرنوشت هزاران و شاید میلیونها انسان بازی كرد.بعد از حذف گروهها و جناحهای بی رمق این بار نوبت به آخرین سنگر مبارزه رسیده بود تا با حذف شدنش باعث شود حاكمان شب آسوده بخوابند.دانشگاه موی دماغ شده بود و به این راحتی از میدان بدر نمیرفت.براحتی میدان را به ارتجاع سیاه  وا نمیداد و دانشجویان سرسختانه ایستادگی میكردند. امروز 30 سال از آن روز شوم سپری شده. همان روزی که قفل به دانشگاهها زدند  دانشجو را کشتند و استاد را اخراج کردند و یا به زندان انداختند. آن روز شوم که همه بودند. همه کسانی که چنان اصلاح طلب شده اند که نمی توان رعنایی کلماتشان را درک کرد و اگر حرفی بزنی در مقام نقد صدها نفر مجازی را به جانت می اندازند. 
دانشگاه بی پناه و دانشجوی بی حامی در برابر گلوله تهمت رانده شدند. انقلاب اسلامی دین داشت و به علم بی نیاز شده بود. موجی که آقای خمینی بر آن سوار شد. در ابتدای سال 59 به ساحلی رسیده بود که می توانست تک تک سرنشینان را پیاده کند. فقط 13 ماه بعد بنی صدر هم فرار کرد و امروز همه عکس های سیاه و سفید صحنه گردان ان حادثه گریخته اند و نمی خواهند نقش خود را به یاد بیاورند. اصلاح طلبان به خاطر ندارند که چه کرده اند. به مصلحت نیست نقش آن روز ها یادآوری شود
انقلاب فرهنگی با دو هدف به اجرا درآمد اول تسویه حساب اول تسویه حساب با گروههای سیاسی که در دانشگاه فعال بودند و دوم تسویه حساب با روشنفکران که در تعریف انقلاب نقشی هم برای دیگر طبقات اجتماعی قائل می شدند و البته آرام آرام درک کرده بودند که ادامه همراهی با روحانیت امکان پذیر نخواهد بود.ترس از دانشگاه ریشه دار تر از این بود. روحانیت که در دوران پهلوی همه امتیازهای ویژه خود از جمله حق انحصاری اموزش و حق انحصاری ثبت اسناد را از دست داده بود به دانشگاه و تربیت شدگان دانشگاه مثل دشمنان خود می نگریست. پس به سختی از آنان انتقام گرفت. این کینه هنوز هم ادامه دارد. این که آقای خامنه ای وحشت دارد از دانشجویان و این که وادار می کند تا بازداشت شدگان در برابر دوربین اعتراف کنند که فریب علم را خورده اند ناشی از همین ترس است. به همین دلیل دانشگاه اولین مکان رویایی نظام قدیم و نظام جدید به مثابه جایگاه اندیشه بود. سنتی ها اگر می توانستند برنده باشند گلوله به دانشگاه شلیک نمی کردند. اما به قوم بیهقی ” تاریخ به راه خود رود” و رفت.
در این پست به این میپردازم كه جرقه انقلاب فرهنگی از كجا آغاز شد و چه كسانی نقش اساسی در این تصفیه داشتند.
 پیش از شروع انقلاب فرهنگی در سیستم آموزش عالی ایران ۲۶ دانشگاه، ۵۰ دانشسراو ۱۶۸ مؤسسهٔ دیگر آموزشی وجود داشت. در این مؤسسات آموزش عالی که بصورت دولتی و خصوصی اداره می‌شدند، در مجموع حدود ۱۸۰،۰۰۰ هزار دانشجو مشغول به تحصیل بودند.
با پیروزی انقلاب دانشگاه‌ها بازگشایی شدند. اما عملاً دانشگاه محل فعالیت‌های سیاسی شده بود. گروه‌های مختلف دانشجویی با گرایش‌های مذهبی، مارکسیستی و غیره در دانشگاه‌ها فعال بودند و این گروه‌های دانشجویی هرکدام دفاتر و اتاق‌های دانشگاهی را تسخیر کرده بودند و در اختیار تشکل‌های دانشجویی وابسته به خود قرار داده بودند. در چنین شرایطی دانشگاه‌ها از کنترل خارج شده‌بود. یک سال پس از انقلاب، دانشگاه‌ها به کانون اصلی اپوزیسیون مخالف جمهوری اسلامی و محلی برای یارگیری تشکیلاتی این گروه‌ها از جمله سازمان چریک‌های فدایی خلق ایران و سازمان مجاهدین خلق که در اکثریت بودند، تبدیل شده بود بنابراین بیرون راندن گروه‌ها از دانشگاه به منزلهٔ قطع شریان حیاتی اپوزیسیون و در عین حال زمینه برای حذف موانع موجود به منظور تصفیه اساتیدی که حکومت ایران آنها را به غرب زدگی متهم می‌کرد، به شمار می‌رفت.پس از اشغال سفارت آمریکا در تهران، روح‌الله خمینی، رهبر جمهوری اسلامی در پیام نوروزی خود، در فروردین ۵۹ بر تصفیهٔ دانشگاه‌ها تأکید کرده و گفت: «باید انقلاب اسلامی در تمام دانشگاه‌های سراسر ایران به وجود آید. تا اساتیدی که در ارتباط با شرق و یا غرب‌اند تصفیه گردند و دانشگاه محیط سالمی شود برای تدریس علوم عالی اسلامی.»
 این جمله سرآغازی شد برای بسته شدن نامحدود مراكز علمی و چراغ سبزی برای تسویه حسابهای شخصی و تصفیه دانشجویان و اساتید دگراندیش.
امام خمینی در پیامهای بعدیش  به ضرورت ایجاد «انقلاب اساسی در دانشگاه‏‌های سراسر کشور»، «تصفیه اساتید مرتبط با شرق و غرب»، «تبدیل دانشگاه به محیطی سالم برای تدوین علوم عالی اسلامی» و «عدم وابستگی آن به احزاب، کمونیسم و مارکسیسم» اشاره نمود.
چند روز بعد، رئیس وقت شهربانی در بخشنامه‌ای از مسؤولان دانشگاه‌ها خواست که از صدور مجوز برگزاری مراسم برای احزاب سیاسی در دانشگاه‌ها خودداری نمایند. پیام خمینی تظاهراتی را در دانشگاه‌ها علیه تشکل‌های دانشجویی مخالف جریان حاکم به همراه داشت. اولین حرکت مهم در ۲۱ فروردین ۱۳۵۹ در دانشگاه تبریز انجام شد و با تصرف تمامی اتاق‌های تشکل‌های مزبور به پایان رسید. کمی قبل از پیام نوروزی روح الله خمینی، در ۸ اسفند ۱۳۵۸ مصطفی میرسلیم، معاون سرپرست وزارت کشور طی نامه‌ای از وزیر علوم درخواست کرد تا رؤسای دانشگاه‌ها «از اجازه دادن به گروه‌های سیاسی به هر عنوان برای برگزاری مراسم سخنرانی و تبلیغات سیاسی خودداری کنند.» البته بدیهی بود که وزیر علوم به تنهایی قادر به انجام چنین کاری در فضای آن زمان دانشگاه نبود.
در ۲۶ فروردین ۱۳۵۹، برنامه پرسش و پاسخ هاشمی رفسنجانی با دانشجویان دانشگاه تبریز به تشنج کشیده شد و دانشجویان مسلمان پیرو خط امام با اشغال ساختمان مرکزی دانشگاه، اعلام کردند تا زمانی که پاکسازی دانشجویان، استادان و کارکنان دانشگاه به مرحله اجرا گذاشته نشود، ساختمان مرکزی را ترک نمی‌کنند. در پی این حادثه، تعدادی از دانشگاه‌های دیگر کشور نیز به‌طرز مشابهی به تصرف گروه‌های دانشجویی درآمد. اما اوج تحولات در تهران در دانشگاه‌هایی چون علم و صنعت و تربیت معلم و نه دانشگاه‌های بزرگی چون دانشگاه تهران و دانشگاه صنعتی شریف که رخ داد.
در ۲۹ فروردین همان سال خمینی طی سخرانی شدیداللحنی بیان نمود که ما از محاصرهٔ اقتصادی و تجاوز نظامی نمی‌هراسیم. ما از دانشگاه‌های غربی و آموزش جوانان ما در جهت منافع شرق و غرب است می‌هراسیم. در این روز شورای انقلاب در پی دیدار با خمینی مهلتی سه روزه به گروه‌ها و احزاب سیاسی برای تعطیلی دفاتر خود در دانشگاه‌های سراسر کشور داد. در پی اطلاعیه شورای انقلاب، در این روز درگیری‌های گسترده‌ای میان انجمن‌های اسلامی و دیگر گروه‌های سیاسی در مراکز آموزش عالی در تهران، شیراز، مشهد، بابلسر، کرج و جهرم رخ داد و در تهران خشونت بارترین درگیری‌ها در دانشگاه تربیت معلم روی داد که اعضای انجمن اسلامی پس از ساعت‌ها درگیری موفق شدند به کمک نمازگزاران نماز جمعه دانشگاه را تحت کنترل خود درآورند.
پس از دو روز درگیریهای خشونت آمیز در دانشگاه‌ها که منجر به مجروح شدن ۳۰۰ نفر دردانشگاه شیراز و ۳۵۶ نفر در دانشگاه مشهد شد، در ۳۱ فروردین ماه سازمان چریک‌های فدایی خلق ایران اطلاعیه‌ای منتشر کرد و تهاجم به دانشگاه‌ها را «تلاش مذبوحانه طبقه سرمایه‌دار ایران برای جلوگیری از آگاهی روز افزون زحمتکشان و سرکوب مبارزات ضد امپریالیستی آنان» خواند و این تهاجم را به رئیس جمهور وقت و گروهی که آنها را «اوباشان و قمه کشانی که توسط شورای انقلاب و حزب جمهوری اسلامی رهبری می‌شوند» می‌نامید، نسبت داد. این سازمان همچنین دیگر نیروهای چپ‌گرا و ترقی‌خواه را به اتحاد عمل و پایداری فراخواند.
با این حال سازمان مجاهدین خلق ایران ضمن محکومیت حمله به دانشگاه‌ها با اتخاذ موضع محتاطانه‌ای وجود هرگونه ستاد یا مرکز فعالیت سیاسی برای اعضای خود در دانشگاه‌ها و مدارس عالی کشور را رد نمود، گرچه به‌نظر می‌رسید که «انجمن‌های دانشجویان مسلمان دانشگاهها و مدارس عالی» شعبه این سازمان در دانشگاه‌ها باشند.
در روز اول اردیبهشت که پایان مهلت شورای انقلاب بود، خشونت‌ها به ویژه در دانشگاه تهران به اوج رسید و پس از آن که به گزارش روزنامه کیهان، ۳۴۹ نفر زخمی و ۳ تن کشته شدند، دانشجویان پیشگام وابسته به سازمان چریک‌های فدایی خلق به عنوان بزرگترین گروه مقاومت کننده، تخلیهٔ دفتر خود در دانشگاه تهران را پذیرفتند.
تعدادی از دفاتر سیاسی احزاب در برخی از دانشگاه‌ها تعطیل شد و در بسیاری از دانشگاه‌های دیگر نیز بین نیروهای مختلف درگیری‌هایی پدید آمد. ابوالحسن بنی‌صدررئیس جمهور و رئیس شورای انقلاب که آن هنگام از حامیان اصلی انقلاب فرهنگی بود و نیروهای چپ، اصلی ترین منتقدان وی محسوب می‌شدند، صبح روز دوم اردیبهشت همراه با انبوهی از مردم تهران به دانشگاه تهران رفت و با سخنرانی خود مصوبه شورای انقلاب را ابلاغ نموده و بر ضرورت انقلاب فرهنگی تأکید کرد. نهایتاً طبق آمار رسمی، تعداد کشته‌های درگیریهای این چند روز در شهرهای مختلف ۳۸ تن و تعداد زخمی‌شدگان ۲۰۰ تن اعلام شد.
در راستای مدیریت انقلاب فرهنگی در ۲۳ خرداد ۱۳۵۹ ستاد انقلاب فرهنگی تشکیل شد.روح‌الله خمینی در فرمان خود وظایف این شورا را چنین تعیین نمود:
  • تربیت استاد و گزینش افراد شایسته برای تدریس در دانشگاه‌ها
  • اسلامی کردن جو دانشگاه‌‏‌ها و تغییر برنامه‌های آموزشی دانشگاه‌ها، به صورتی که محصول کار آنها در خدمت مردم قرار گیرد.

طبق فرمانی به این افراد ماموریت داد تا (بخشی از پیام روح‌الله خمینی):
ستادی تشکیل دهند و از افراد صاحب نظر متعهد، از بین اساتید مسلمان و کارکنان متعهد با ایمان و دیگر قشرهای تحصیل کرده، متعهد و مؤمن به جمهوری اسلامی دعوت نمایند تا شورایی تشکیل دهند و برای برنامه‏ ریزی رشته‏‌های مختلف و خط مشی فرهنگی آینده دانشگاه‌ها، براساس فرهنگ اسلامی و انتخاب و آماده سازی اساتید شایسته، متعهد و آگاه و دیگر امور مربوط به انقلاب آموزشی اسلامی اقدام نمایند.
این ستاد بعدها با تصویب لایحه‌ای که دولت وقت به مجلس شورای اسلامی ارائه کرده بود و با فرمان آیت‌الله خمینی در تاریخ ۱۹ آذر ۱۳۶۳ به شورای عالی انقلاب فرهنگی مبدل گردید.


تعداد زیادی از اساتید دانشگاه و معلمان لیبرال و یا دارای عقاید رادیکال شامل تعداد زیادی از اساتید و معلمان زن اخراج و یا به اجبار بازنشسته شدند. همچنین اخراج اساتیدی که دارای گرایشاتی به نظام سلطنتی بودند،محرومیت دانشجویان و محکوم کردن علنی بسیاری از فرهیختگان علمی و فرهنگی ایران و نیز تعطیلی دانشگاه‌ها به مدت ۳ سال از تبعات آن به شمار می‌رود. از زمان انقلاب فرهنگی سیستمی برایگزینش استادان برقرار شد. از آن زمان برای استخدام اساتید دو گزینش جداگانه بوجود آمد. اولین گزینش، گزینشی علمی و دیگری گزینش عقیدتی و سیاسی بود.بر اساس آمار وزارت فرهنگ و آموزش عالی، در طی انقلاب فرهنگی حدود هشت هزار نفر از اساتید دانشگاه‌ها که تقریباً نیمی از کل اساتید دانشگاه در ایران می‌بودند از دانشگاه‌ها کنار گذاشته شدند.
بازطراحی نظام آموزش عالی بیش از زمانی که مورد انتظار بود طول کشید. این مساله و بسته بودن دانشگاه‌ها برای مدت طولانی وضع ناامید کننده‌ای برای استادان دانشگاه، کارکنان و دانشجویان و از همه بدتر خیل عظیمی از فارغ‌التحصیلان مدارس که راهی برای ادامه تحصیل در پیش نداشتند، بوجود آورد. این مساله به همراه شرایط بحرانی زمان جنگ کشور را با مشکلات بزرگی مواجه کرده بود. با در نظر گرفتن این مسایل نظام کم کم شروع به بازگشایی مدارس نمود. در بهار ۱۳۶۱ابتدا دانشجویانی که کمتر از ۲۵ واحد درسی برای فارغ التحصیلی در پیش داشتند به دانشگاه‌ها فراخوانده شدند و سپس دانشجویان پزشکی به دانشگاه‌ها برگشتند. ۲7 آذرماه ۱۳۶۱، دانشگاه‌ها و موسسات آموزش عالی کشور پس از ۳۰ ماه تعطیلی مجدداً بازگشایی شد. این روز در تقویم جمهوری اسلامی ایران، روز وحدت حوزه و دانشگاه نام گرفته‌است. با اینحال پس از بازگشایی دانشگاه‌ها، سوابق سیاسی و عقیدتی داوطلبان ورود به دانشگاه‌ها توسط «کمیته‌های گزینش» مورد ارزیابی قرار می‌گرفت و به بسیاری از دانشجویان دارای عقاید سیاسی خاص و آنهایی که صلاحیت عقیدتی آنها به تایید نظام نرسیده ‌بود اجازه ثبت‌نام مجدد نیافتند.
آمارها نشان می‌دهد که تعداد مقالات چاپ شده ایران در ژورنال‌های معتبر خارجی از ۴۵۰ عدد در سال ۱۳۵۷ به حداکثر ۱۲۰ عدد در سال ۱۳۶۴ کاهش یافت
عبدالکریم سروش که خود یکی از اولین اعضای ستادانقلاب فرهنگی بود، در یک مصاحبه مفصل با ماهنامه آموزشی لوح به سردبیری محمد قائد در سال 1378 به انتقاد از روش و دستاوردهای انقلاب فرهنگی پرداخت : "مفهوم وحدت حوزه و دانشگاه از یك نزاع تاریخى برمى‏خاست كه در تمام فرهنگهاى دینى ریشه داشت و در فرهنگ دینى ما هم جوانه زد: نزاع میان علم و دین....هیچ درك مشتركى از انقلاب فرهنگى وجود نداشت. ما اعضاى هفتگانه یكدیگر را قبلاً ندیده بودیم و نمى‏شناختیم و ننشسته بودیم گفتگو كنیم و فكرهایمان را یك‏كاسه كنیم. پس از تشكیل ستاد هم چنین نكردیم....با همه این گفتگوها، علوم انسانى راه خود را در پیش گرفت زیرا دانشگاهها نمى‏توانستند معطل فتواهاى قم یا اصلاحاتى مانند مدرسه باقرالعلوم كه با چندتا طلبه صفر كیلومتر مى‏خواست در علوم انسانى بكند...."
صادق زیباکلام استاد علوم سیاسی دانشگاه تهران بر این باور است که انقلاب فرهنگی دو هدف اصلی داشت که گذشت زمان اثبات کرد که هیچ کدام از این دو هدف قابل دسترسی نیستند: هدف اول این بود که دانش علمی و فنی را به گونه‌ای طراحی کنند که برآورنده نیازهای کشورهای جهان سومی مانند ایران باشد زیرا اعتقاد آن سالها این بود «یک فارغ التحصیل مهندسی دانشگاه ایران می‌تواند در صنایع پیشرفته کشورهایی چون فرانسه و آمریکا بیشتر کارایی داشته باشد تا در ایران.... در خصوص حوزه علوم انسانی این اعتقاد وجود داشت که دروسی که در حوزه علوم انسانی در دانشگاه‌های ایران تدریس می‌شود غرب محور هستند و برمبنایی فلسفه و جهان بینی سکولاریسمغربی استوار هسنند. در یک جامعه اسلامی که ۹۸ درصد آن به شکل گرفتن یک نظام اسلامی رای داده‌اند باید علوم انسانی تدریس شود که به جای نگاه غرب محور نگاه اسلام محور داشته باشد». عدم دستیابی به این اهداف از یک طرف، و هزینه روز افزون بسته شدن دانشگاه‌ها از طرف دیگر، نهایتاً باعث تصمیم شورای انقلاب فرهنگی تصمیم به بازگشایی دانشگاه‌ها شد.
محمد ملکی، اولین رئیس دانشگاه تهران پس از وقوع انقلاب ایران و از فعالان سیاسی-اجتماعی ناآگاهی تاریخی را علت اصلی آنچه او «انقلاب یا کودتای فرهنگی» خواند، می‌داند

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر