۱۳۸۹ تیر ۵, شنبه

حداد برهنگی و برهنگی حداد


اینروزها حدادعادل باز به مدیحه سرایی مقام عظما روی آورده اند تا نشان دهد انسان هراندازه فضل و دانش داشته باشد ولی از عنصر اصلی "شرف" بی بهره باشد تركیبی متعفن بدست میاید كه نمونه اش غلامعلی حداد عادل است.ایشان در تازه ترین اظهارنظرش میفرمایند كه«حوادث کهریزک قابل‌مقایسه با شکنجه‌های قبل انقلاب نیست»و در جای دیگر میفرمایند«در حوادث اخیر37نفر کشته شدند که از این تعداد ۲۰ نفر بسیجی بودند!»
شرافت و صداقت عناصر كمیابی هستند كه در این زمانه در كمتر كسی میتوان یافت.یادم هست در كتاب ادبیات اول دبیرستان مطلبی بود از آقای حداد عادل تحت عنوان" فرهنگ برهنگی و برهنگی فرهنگی"كه در آن جناب دكتر بعد از نكوهش جوامع غربی و فرهنگ كشورهای متمدن،در پایان،داستانی از کریستین آندرس را بدین صورت شرح  میدهد كه:
دو خپّاط به شهری وارد شدند و پادشاه را  فرپفتند  که ما  در  فنّ خپّاطی استادپم و  بهترپن لباس ها را  که  برازنده ی  قامت  بزرگان  باشد ، می دوزپم  امّا از  همه مهم تر ، هنر  ما اپن است که می توانپم  لباسی برای پادشاه بدوزپم که فقط حلال زاده ها  قادر  به دپدن آن باشند و هپچ  حرام زاده ای آن را نبپند. اگر اجازه فرماپپد،چنپن لباسی برای شما نپز بدوزپم . پادشاه با خوش حالی موافقت کرد و دستور داد مقادپر  هنگفتی طلا  و  نقره  در  اختپار  دو  خپّاط  گذاشتند  تا   لباسی  با  همان  خاصّپت سحر آمپز بدوزند که تارش از طلا و  پودش از نقره باشد.خپّاط ها پول و  زر و سپم را گرفتند . کارگاهی  عرپض  و  طوپل داپر کردند و  دوک و چرخ  و قپچی  و سوزان را به راه انداختند  و  بدون آن که پارچه  و  نخ  و  طلا  و  نقره ای صرف کنند ، دست های خود را چنان استادانه  در  هوا  تکان می دادند که گفتی مشغول  دوختن  لباس اند . روزی  پادشاه ، نخست وزپر  را به  دپدن  لباس نپمه کاره فرستاد امّا صدر اعظم هر چه نگاه کرد چیزی ندید. از ترس آن که مبادا دیگران بفهمند که او حلال زاده نیست ، با جدیّت تمام زبان به تعریف  از  لباس و تمجیداز هنر خیاّطان گشود  و  به پادشاه گزارش  داد  که کار  تهّیه ی  لباس  به خوبی  رو  به پیشرفت است . ماموران  عالی  رتبه ی  دیگر  هم  به تدریج  از کارگاه  خیاّطی دیدن  کردند  و  همه  پس  از  آن  که با ندیدن لباس به حرام زادگی خود پی می بردند، این حقیقت  تلخ  را پهنان می کردند و در تایید کار خیاطان و  توصیف لباس بر یک دیگر سبقت می گرفتند. بالاخره نوبت به  خود  پادشاه  رسید  و  او  به  خیاّط خانه ی  سلطنتی رفت تا  لباس  زربفت عجبیب  خود را  به تن کند. البتّه چیزی ندید و پیش خود گفت معلوم می شود فقط  من یکی  در میان این همه  حلال زاده  نیستم . پس  در کمال دیر باوری و ناراحتی ناچار  وجود لباس و  زیبایی  و ظرافت آن را تصدیق کرد و  در مقابل آیینه ایستاد  تا  آن را به تن او اندازه کنند. خیاّطان پس می رفتند و پیش می آمدند و لباس موهوم را به تن پادشاه راست و درست می کردند و آن بی چاره لخت ایستاده بود و از ترس سخن  نمی گفت و  ناچار  دائماً از  داشتن چنان  لباسی اظهار  مسرّت نیز می نمود. سرانجام قرار شد جشنی عظیم در شهر به پا شود تا پادشاه جامه ی تازه را بپوشد و خلایق همه او  را در آن لباس ببینند. مردم به عادت معمول در  دو  سمت خیابان ایستادند  و پادشاه لخت با آداب تمام ، با آرامش و  وقار از برابر آن ها عبور می کرد و  دو  نفر از خدمه*ی دربار  دنباله ی لباس  را  در دست داشتند  تا  به  زمین مالیده نشود . درباریان ،  رجال ،  امیران  و  وزیران با  احترام  و  حیرت  و  تحسین   پشت  سر  پادشاه  در حرکت  بودند .  مردم  نیز  با آن که هیچ کدامشان لباس  بر تن پادشاه نمی دیدند از ترس تهمت حرام زادگی غریو  شادی سر داده بودند و لباس جدید را به  پادشاه تبریک  می گفتند. ناگاه کودکی از میان مردم فریاد زد : «این که  لباس  به تن ندارد؛ این چرا  لخت است؟» هر چه  مادر  بی چاره اش  سعی کرد  او  را  از  تکرار  این  حرف ، منصرف کند ، نتوانست . کودک  دوباره به سماجت گفت:« چرا پادشاه  برهنه است؟»  کم کم یکی  دو  بچهّ ی دیگر  نیز همین حرف را تکرار کردند و بعضی از تماشاچیان  با  تردید  این  حرف  را  برای  هم  نقل کردند  و  دیری  نگذشت که  جمعیّت  یک پارچه  فریاد زد که «چرا پادشاه لخت است؟» و چرا ... و چرا...
بعد از انتخابات(كودتای ننگین22خرداد)خیلی ها لخت شدند!مقام معظم رهبری در همان بیانیه(گاف)فردای 22 خرداد نیمه عریان گشت و در اولین نماز جمعه پس از انتخابات بطور كلی لخت شد.ذوب شدگان در ولایت نیز یكی پس از دیگری لخت شدند.بعضی ها مثل حداد هم اصرار دارد پس از لخت شدگی،ملعبه گردند و دلقك رژیم.
حداد عادل در پایان این داستان نتیجه می گیرد كه" اینک تمدن غرب ، چنین وانمود می کند که می خواهد برای انسان لباس بدوزد اما در حقیقت به جای آن که لباس برتن او کند، او را برهنه ساخته است و هیچ کس جرئت نمی کند فریاد برآورد که لباس درکار نیست و حاصل این همه مد و پارچه و چه و چه برهنگی انسان است . همه می ترسند که مبادا خیاطان حقه بازی که زرو سیم را برده اند و می برند ، آنها را به ناپاکی در اصل و نسب متهم کنند ، آیا در این جهان که همه اسیر و شیفته تبلیغات غرب شده اند مردمی پیدا می شوند که دلی به پاکی آن کودک داشته باشندو فریاد برآورند که آنچه به نام لباس در غرب به تن انسان می پوشانند ، لباس نیست ، بلکه برهنگی است.چرا آن مردم ، ما نباشیم ؟"
بله آقای حداد،چرا ما آن مردم ما نباشیم؟! ما مردمی هستیم كه دلی به پاكی همان كودك داریم و فریاد برمی آوریم كه آنچه به نام اسلام در ایران به تن حكومت می پوشانید ، لباس نیست ، بلکه برهنگی است!

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر