۱۳۸۹ تیر ۵, شنبه

حالا که دیگر مرغ طوفان نیست سردارفرداهای ایران کیست؟


حالا که دیگر مرغ ِ طوفان نیست
سردار فرداهای ایران کیست؟
شب کورها شادند و در پرواز
در شهرشان امشب چراغانیست

حالا که دیگر نیست،
انگار می دانیم
او چون عقابی پیر؛ تنها بود
ما در حصار ِ خویشتن، بی او
او در گریز از خویش، با ما بود

آنشب که ایران خسته از فریاد
در دستهای او رهایی یافت
ما بی خبر از وحشتِ تاریخ
رفتیم و تنهایش رها کردیم
او صبح ِ صادق بود و ما مسحور
بر فجر ِ کاذب اقتدا کردیم

حالا که دیگر نیست
انگار می دانیم:
او روشنایی بود و هشیاری
معنای آزادی و بیداری
در دستهایش زندگی جاری
یک لحظه بود امّا، چه بسیاری.

فریادِ او در شعرها جاری ست،
خاموشی اش، آغاز ِ بیداری ست
"شعراز:دكتر نوریزاده"

امروز ضحاكیان از قاتل اندیشه به گرمی استقبال كردند.استقبال از تروریستی كه حتی خودش هم انتظار نداشت دور گردنش دسته گل بیندازند و دهها خبرنگار و عكاس از او گزارش تهیه كنند.كسی كه دكتر بختیار آن پیرمرد لاغراندام را باهمدستی دوستانش به فجیع ترین شكل ممكن كاردآجین كرد.كسی كه نماد دموكراسی را قصابی كرد و امروز با گل و شیرینی  از او بسان قهرمان ملی و سردار فاتح استقبال كردندو باز تروریستی دیگر از فرانسه به مقصد ایران روانه گشت.این تروریست در این مدت نه در سیاهچالهایی همچون اوین و گوهردشت كرج و نه در كهریزك بلكه در فرانسه مهد آزادی و احترام به حقوق شهروندی بسر برد و بغیر از چند سال اول بقیه اوقات در خارج از زندان بود و تنها اجازه برگشت به وطن را نمی یافت كه امروز این اجازه به وی داده شد. یکی از دریغ های بزرگِ من این است که چرا جوانانِ امروزِ ایران، هنوز، ذره ای این مرد بزرگ را نشناخته و نمی شناسند و با شنیدن نام او، به یاد همان شعارهای سفیهانه ی 28 سال پیش که معلّمان بیسواد تاریخ در دوره های راهنمایی و دبیرستان بدانان آموخته اند، مفتخر می شوند. نه تنها جوانان، بلکه بسیاری پدران و مادران انقلابیِ دیروز هم نمی دانند که بختیار که بود؟ چه می گفت و چه می خواست؟ او یکی از بزرگترین مخالفانِ رژیم  شاه و شخص محمّدرضا شاه پهلوی بود و سراسرِ زندگیش را در راهِ آزادی، آرمان مشروطیّت و مبارزه با استبداد و حکومتِ مطلقه ی فردی، سپری کرده بود. حقیقتی که بهتر از هر کس، خود یاران و همرزمانِ او بدان واقف بودند؛ به صداقت و پاکدامنیِ وی، ایمان داشتند امّا در آن بزنگاه شومِ تاریخ، سودای قدرت و مکنت،با چاشنی ساده لوحی و بی سوادی سیاسی آنان را بجای ارجِ دوراندیشی و کوششِ خالصانه برای نجات میهن، به سوی دخیل بستن به درخت سیب نوفل لوشاتو رهنمون ساخت. بختیار تنها ماند. فریادهایش ناشنیده ماند و در خروش  جنون و فریب خوردگی، گم شد؛ امّا درسِ پایمردی و ایستادگی اش در برابر  استبداد و خودکامگی، مانا و پاینده شد. آرمانی که بسیارانی، داعیه دارش بودند؛ امّا او با خون خود، حقّانیّت صداقت، راستی و درستی اش را به ما شناساند.
دولت فخیمه فرانسه كه روزگاری آیت الله خمینی را در آستینش پرورش داده بودودر قتل بختیار نهایت همكاری را با تروریستها داشت،امروز نیز قاتل بختیار را با كلوتید ریس كه اتهامش عكس گرفتن از تظاهرات مردمی و ارسال به دوستانش است مبادله كردوچه معامله ی پرسودی!حال ساركوزی برایمان ژست بگیرد و از سبزها دفاع كند ولی دم خروس فرانسه بیرون زده و این بدان معناست كه گاهی فرانسه هم به ریشمان میخندد.همانطور كه آمریكا و انگلیس میخندند و بقول انیس نقاش(كسی كه برای بار اول دست به ترور ناموفق دكتر بختیار زد)اگر پای منافع اقتصادی بیفتد فرانسه دهها دكتر بختیار را فدای منافعش میكند.و انیس از همكاری پلیس فرانسه پرده برمیدارد و ما امروز به نیكی در مییابیم كه دل بستن به كشورهای غربی میتواند به قیمت از بین رفتن جنبش گردد. وجهه همت دكتر بختیار این بود كه در عین تبلیغ و تلاش برای استقرار دمكراسی و حاكمیت ملی ، مردم را از خطر اعمال نفوذ قدرت های خارجی كه برای تامین منافع خود ، روزگاری حكومت چكمه و روزگاری حكومت نعلین را به ملت ایران را تحمیل میكنند را بر حذر دارد خطر شعار ساده لوحانه  این برود هرچه بجایش بیاید  را به یاد آنها می آورد . عواقب و عوارض یك حكومت قلدری دیگر را كه برخی از سادگی و برخی به اغراض نفع جویانه تجویز میكردند به مردم گوشزد میكرد .مبارزه او برای نجات ایران از بند دیكتاتوری مذهبی و مصون ساختن كشور از خطر انواع دیگر دیكتاتوری بود . اما آن روز كه امكان ایستادگی در برابر سیل بنیان كن نبود ، بختیار كه تا آخرین ساعت درسنگرش باقی مانده بود میتوانست با سربلندی كسی كه تا سر حد توانایی وظیفه انسانی و مالی اش را انجام داده ، خود را از مهلكه كنار بكشد و با سرمایه عزت و اعتباری كه مبارزه چهل ی ساله اش و فداكاری آخرین روزها ، برایش اندوخته بود در ساحل عافیت زندگی امن و آرام و آبرومندی را طی كند را طی كند . برای بختیار ، ایستادگی در برابر هیتلر و موسو لینی و دیگر قلدران و زورگویان یك وظیفه انسانی بوده زیرا آنان به چیزی تجاوز میكردند كه در نظر او گرامی ترین و عزیز ترین نعمت و ثروت آدمی یعنی آزادی و دمكراسی بود و آنگاه كه به وطن بازگشت با عشق آتشین و لایزالی كه به ایران و هرچه ایرانی بود داشت مبارزه برای احقاق حقوق ملت و پیروزی دمكراسی را با شور و اشتیاقی دو چندان زیر پرچم بزرگ مرد تاریخ ایران دكتر محمد مصدق تا سرحد امكان . اقتدار برای استقلال و آزادی ایران و استقرار دمكراسی مبارزه كرد . آنچه بیش از هر چیز آن را به مصدق پیوند میداد ، اعتقاد مشترك آنها به آزادی ، دمكراسی و حكومت قانون بود .
حال نگاهی میندازیم به كارنامه دكتربختیار و نحوه سلاخی شدن ایشان و دوست همراهش سروش کتیبه.
روز ششم اوت ۱۹۹۱، رادیوی خبری دولتی فرانسه، برنامه‏‏های عادی خود را قطع و این خبر را اعلام کرد: «شاپور بختیار، آخرین نخست‏وزیر محمد رضا پهلوی، آخرین شاه ایران، در خانه‏اش در حومه‏ی پاریس، به قتل رسید»بختیار؛مردی که دکترای علوم سیاسی خود را از دانشگاه سوربن دریافت کرد؛ در جنگ‏های داخلی اسپانیا علیه فرانکو جنگید؛ همراه نیروهای مقاومت فرانسه، به عنوان داوطلب در جنگ علیه اشغال فرانسه از سوی نازی‏ها حاضر بود؛ در جریان ملی شدن صنعت نفت با مصدق همراهی کرد؛ در زمان اوج‏گیری انقلاب، مقام نخست‏وزیری را قبول کرد؛ پس از اعلام بی‏طرفی ارتش، مجبور به زندگی مخفی و سپس سفر به فرانسه شد؛ نهضت مقاومت ملی را بنیان گذاشت و به مخالفت صریح با جمهوری اسلامی پرداخت.دو بار طرح‏هایی برای ترور او ناموفق ماند. اما بار آخر در تاریخ پانزدهم مرداد ۱۳۷۰، برابر با ششم اوت ۱۹۹۱، شاپور بختیار و منشی وی، سروش کتیبه، در خانه‏ی مسکونی‏اش در حومه‏ی پاریس، توسط گروهی سه نفره به قتل رسید که علی وکیلی‌راد در سویس دستگیر و به فرانسه تحویل داده شد. وکیلی‌راد در طول محاکمه‏اش در سال ۱۹۹۴، اعتراف کرد که جمهوری اسلامی وی و همکارانش را مأمور قتل شاپور بختیار کرده بود.
پیشینه تاریخی
دشمنی میان دکتر شاپور بختیار و مقامات جمهوری اسلامی به روزهای نخست انقلاب اسلامی سال ۱۳۵۷بازمی‌گردد. دکتر شاپور بختیار حقوق دان و مدافع دمکراسی با تمایلات سوسیال دمکراتیک بود. او یکی از رهبران حزب ایران و جبهه ملی طرفدار مصدق بود که با استبداد محمد رشا شاه پهلوی مخالفت می‌کرد. در دوران تحولات انقلابی سال۱۳۵۷، شاه از میان سایر شخصیتهای معتدل مخالف، از دکتر بختیار خواست تا مقام نخست وزیری را به عهده بگیرد. بختیار این نامزدی شاه را به خاطر آن پذیرفت که معتقد بود برای موفقیت در گذار به دمکراسی نیاز به برقراری حکومت قانون حقوق دمکراتیک است. در طول مدت زمامداریش (۱۳ دی تا ۲۲ بهمن)، او پلیس سیاسی (ساواک) را منحل کرد، تمامی زندانیان سیاسی را آزاد کرد، به مطبوعات آزادی داد، و سانسور را منسوخ کرد. او به ملت درباره ظهور یک دیکتاتوری جدید هشدار داد و از ایرانیان مصرانه خواست تا احزاب سیاسی و اتحادیه‌های کارگری خود را ایجاد کرده و برای انتخابات آماده شوند.آیت الله خمینی، رهبر جنبش مردمی ایران که طرفدار حکومت مذهبی بود، تلاشهای بختیار برای برقراری حکومت دمکراتیک را باطل اعلام کرد و از مردم خواست تا علیه دولت او قیام کنند. در ۲۲ بهمن ۱۳۵۷، دولت بختیار به دنبال شورش مردمی سقوط کردبختیار برای مدت شش ماه در ایران مخفی شد و سپس در تیرماه ۱۳۵۸به فرانسه گریخت. جایی که مخالفتش را با رژیم اسلامی تازه تاسیس شده اعلام کرد و مبارزه برای برقراری یک رژیم دمکراتیک را آغاز کرد. در همین زمان در ایران گروهی به نام "نقاب" از افسران ارتش و عده‌ای غیرنظامی تشکیل شد. آنها درباره تحکیم یک دیکتاتوری جدید در ایران ابراز نگرانی کردند و به حمایت از بختیار به عنوان رهرو واقعی مصدق و رهبر مدافع دمکراسی، برخاستند. روز ۱۶ تیر ۱۳۵۹ مقامات ایران مدعی شدند که شبکه‌ای از نظامیان و غیرنظامیان طرفدار بختیار را که برای سرنگونی رژیم اسلامی توطئه می‌کردند، متلاشی کرده‌اند. در طی ماههای بعد، بیش از یکصد نفر به اتهام عضویت در "نقاب" و هواداری از بختیار اعدام شدند.

تروری که در اینجا مستند شده است، دومین اقدام برای کشتن بختیار بوده است. در سال ۱۳۵۹ جمهوری اسلامی یک واحد تروریستی به رهبری یک فلسطینی بنام "انیس نقاش" را برای برنامه ریزی و انجام ترور بختیار در آپارتمانش در حومه پاریس، اعزام کرد. اما اقدام به ترور با شکست مواجه شد و بختیار جان سالم به دربرد. واحد تروریستی که روز ۲۷‌تیرماه حمله کرده بود، یک پلیس و یک همسایه را به ضرب گلوله کشت. پلیس دیگری بطور دائم فلج شد. اعضای این واحد تروریستی دستگیر، محاکمه و به حبس ابد محکوم شدند. (۱۹ اسفند ۱۳۶۰)
  
روز ۱۵ مرداد ۱۳۷۰، بیش از ده سال بعد از تلاش ناموفق گروه تروریستی نقاش، شاپور بختیار به همراه منشی شخصیش، سروش کتیبه، در خانه‌ای واقع در "سورن" (شهر کوچکی در حومه پاریس) که به شدت توسط نیروهای امنیتی فرانسه نگهبانی می‌شد، به قتل رسید. در آن روز بختیار قرار ملاقاتی با سه نفر داشت که یکی از آنها عضوی از سازمان خودش بود. فرد مورد نظر که فریدون بویراحمدی نام داشت توسط سازمان اطلاعات ایران اجیر شده بود تا دو مرد دیگر به نامهای علی وکیلی راد و محمد آزادی که گفته می‌شود از اعضای سپاه پاسداران بودند را همراهی کند. این واحد تروریستی موفق شد تا خانه را ترک کرده و نهایتاً از کشور خارج شوند. اگرچه پلیس در تمام مدت، چه قبل، چه در حین انجام جنایت، و چه بعد از آن در حیات منزل دکتر بختیار مستقر بود، مقامات فرانسوی اعلام کردند که اجساد کشته شدگان را ۳۶ ساعت پس از قتل کشف کرده‌اند. روز ۳۰ مرداد ۱۳۷۰، یکی از آدمکشان، علی وکیلی راد، در ژنو دستگیر شد. اما همدستان وی در شرایط مبهمی گریختند.

رژیم ایران هرگونه دخالتی در این ترورها را انکار کرد. اما تحقیقاتی که توسط قاضی تحقیقات فرانسه، ژان لوئی بروگیر، انجام شد، دخالت مقامات ایرانی را مستند ساخته است. بنابر گزارش قاضی، در مرداد ماه ۱۳۷۰ دولتهای آمریکا و انگلیس پیامی را از وزارت اطلاعات ایران به اروپا ردیابی و رمزشکنی کرده‌اند. روز چهارشنبه ۱۶ مرداد، بیست و چهار ساعت قبل از آنکه اجساد بختیار و کتیبه کشف شوند، این وزارتخانه درباره قتلشان تحقیق می‌کند (اکسپرس ۲۲ آگوست ۱۹۹۱).

تحقیقات به اعلام جرم علیه شمار بسیاری که با دولت ایران رابطه داشتند، انجامید.  
رئیس جمهور فرانسه فرانسوا میتران، مسئولیت نظام جمهوری اسلامی را در قتل دکتر بختیار و سروش کتیبه تصدیق کرد و در اعتراض به این قتل ها سفر برنامه ریزی شده‌اش را به تهران در پاییز ۱۳۷۰ لغو کرد. (مصاحبه با ایدیوت آهاقونوٍث در ۲۰ نوامبر ۱۹۹۲(

سه نفر از متهمان از تاریخ ۱۱آبان تا ۱۵آذر ۱۳۷۳ توسط "دادگاه ویژه جنایی" (پاریس) محاکمه شدند. دادگاه علی وکیلی راد را مجرم تشخیص داده و به حبس ابد محکوم کرد. مسعود هندی، خویشاوند خمینی و کارمند تلویزیون دولتی ایران، به جرم همدستی در توطئه تروریستی به ده سال زندان محکوم شد.

غلامحسین شوریده شیرازی نژاد و حسین شیخ عطار، مشاور وزارت مخابرات ایران، ناصر قاسمی نژاد، فریدون بویراحمدی و محمد آزادی، افسر سپاه پاسداران، همگی غیاباً محاکمه شده و گناهکار تشخیص داده شدند و روز ۲۶ خرداد ۱۳۷۴ به حبس ابد محکوم گردیدند.

اتهامات دكتر بختیار

در ماههای پس از پیروزی انقلاب اسلامی، مقامات جدید ایران اتهاماتی علیه شاپور بختیار را در موارد متعدد اعلام کردندآیت الله خمینی در سخنرانی روز۱۶ اردیبهشت۱۳۵۸ شاپور بختیار را به "خیانت" متهم کردروز ۱۶ آذر ۱۳۵۸ آیت الله خلخالی یکی از نخستین حاکمان شرع که توسط آیت الله خمینی منصوب شده بود، آقای بختیار را متهم کرد که "از محل تبعیدش در پاریس فعالانه با آیت الله خمینی مخالفت می‌کند."

مدارک و شواهد

چهار روز پس از متهم کردن بختیار به خیانت، آیت الله خمینی در سخنرانی دیگری اتهام را به این نحو باز کرد: "این مرد یک احمق بود. به او توصیه کردم که به انقلاب ملحق شود. اگر به من گوش کرده بود الان نخست وزیر بود. وقتی در پاریس بودم، به او نصیحت کردم که الان که شاه رفته است و تو چیزی بدست آورده‌ای (رفتن شاه)، بیا و بگو که این را برای خدمت به ملت کرده‌ای و بگو که خود را در اختیار ملت قرار می‌دهی. اگر این کار را کرده بود، یک قهرمان می‌شد. او نفهمید که چه باید بکند." آیت الله خمینی به استعفایی اشاره می‌کرد که پس از خروج پادشاه، از دکتر بختیار تقاضا کرده بود. رد تقاضای استعفا و تسلیم نشدن در برابر خواست آیت الله خمینی ممکن است مدرک جرمی علیه او محسوب شده باشد.

دفاعیات
به دکتر بختیار پیش از ترور شدن فرصتی برای دفاع از خویش داده نشد. هر چند که در مواقع متعددی دلایل خود برای عدم استعفا را عنوان کرده بود. بختیار استدلال می‌کرد که با پذیرفتن مقام نخست وزیری، او متعهد شده بود که تغییرات سیاسی را تحت لوای قانون سازماندهی کند. از آنجایی که رهبری خمینی پس از چندین تظاهرات توده‌ای به نفع وی شکل گرفته بود و آیت الله مشروعیت خویش را از این تظاهرات کسب می‌کرد، بختیار از تسلیم شدن به خواست تظاهر کنندگان خیابانی سرباز زد. بختیار ادعا می‌کرد که تظاهرات خیابانی نمی‌تواند جایگزین انتخابات دمکراتیک گردد. بختیار اگرچه رهبری خمینی در جنبش را تایید می‌کرد، اما نمی‌دانست که تحت چه عنوانی خمینی خود را محق می دانست که نخست وزیر کشور را مجبور به استعفا کرده و استعفای وی را بپذیرد. بختیار معتقد بود که خمینی می‌بایست ابتدا در یک انتخابات آزاد و منصفانه به پیروزی می‌رسید تا مشروعیت قانونی و دمکراتیک پیدا می‌کرد. او خمینی را دعوت به شرکت و پیروزی در انتخاباتی کرد که او به عنوان نخست وزیر موقت، آزاد و منصفانه بودنش را تضمین می‌کرد. بختیار استدلال می‌کرد که عدم استعفایش نه خیانت، بلکه مقاومتی بود علیه دیکتاتوری جدیدی که در حال تکوین بود.

حکم

طی سخنرانی عمومی روز۱۶ اردیبهشت ۱۳۵۸، آیت الله خمینی بختیار را به مرگ محکوم کرد. دو روز بعد طی مصاحبه‌ای با روزنامه کیهان، آیت الله خلخالی به وجود حکم مرگ برای دکتر بختیار اشاره کرد و مدعی شد که جمهوری اسلامی حق آنرا دارد که این حکم را در هر کجای دنیا به مورد اجرا درآورد. دانسته نیست که بعد از آن آیا حکم مرگ دیگری توسط جانشین آیت الله خمینی صادر شده است یا خیر. این حکم در خانه شاپور بختیار در شهرکی نزدیک پاریس بنام "سورن" به مورد اجرا گذاشته شد.پیرمرد با ضربات چاقو به طرز فجیعی سلاخی شد.
شادروان بختیار هشدارمان داد که دیکتاتوری نعلین صد بار بدتر است از دیکتاتوری چکمه . نشنیدیم و به تجربه ، آنرا درک نمودیم . 12 فروردین 58 ، پدران و مادران ما بر آن سند صحه گذاشتند و تاوان دادند و تاوان دادیم در این سی ساله با پذیرفتن پارادوکس ابلهانه جمهوری اسلامی.امروز اما قضیه بدتر هم شده است . با روی کار آمدن تیم سپاهی و مدیریت فکری یک جانی تمام عیار چون مصباح یزدی و رهبری یک ضحاک چون سید علی خامنه ای ، دیکتاتوری جدیدی را تجربه میکنیم . دیکتاتوری چکمه است بار دیگر اما چکمه ای که در نعلین پنهان شده است .

__________در همین باره:__________
وبسایتِ دکتر شاپور بختیار:

زندگینامه ی دکتر بختیار به قلم ِ خودش:

۱ نظر: