پنج،شش سال پيش كه 18 سالم بود، بعد از فراغت ازدرس و امتحان كنكور همراه چند نفر از دوستانم راهي شمال شديم تا چند روزي خوش باشيم و پس از يكسال جون كندن براي قبولي در كنكور دلي از عزا دربياوريم.روز اول كلي حال كرديم! دارندگي و برازندگي كه ميگند همينه!!!
ولي اين كل ماجرا نبود.بدبختي مان از انجايي شروع شد كه دوستم پيشنهاد داد كه امشب در خانه يكي از دوستانش پارتي راه انداختند و از ما هم دعوت كرده اند كه بريم و محفلشون رو گرم كنيم!ما هم مثل نديد بديدها با يه تعارف ساده به دعوت دوستان رشتيمان لبيك گفتيم و در مراسم حضور پيدا كرديم.همه چيز عالي بود از مهمان نوازي رشتي ها كه كلي تحويلمان گرفتند تا مخلفات پذيرايي و سرگرمي!
همه چيز خوب پيش ميرفت و ما خودمون رو آماده شبي خاطره انگيز ميكرديم كه چشمتان روز بد نبيند صداي جيغ و داد و فرياد بلند شد.من اولش فكر كردم حتما اينهم جزئي از مراسم رشتي هاست و من هم شروع به جيغ و داد كردم!مشغول عربده كشي بوديم كه تازه متوجه شديم اوضاع از چه قرار است.نيروي انتظامي مثل آوار بر سرمان خراب شده بود و برادران نيروي انتظامي همچون قوم مغول شروع به تاراج خانه و دستگيري اراذل و اوباش نمودند!من مات و متحير و انگشت بدهن سرگردان مانده بودم كه به چه بامبولي يخه ام را از چنگ اين ايلغاريان رها كنم و به چه حقه اي از گيرشان بجهم كه دونفر از مامورين كه انگاري خود انكر و منكر بودند در مقابلم مانند آئينه دق حاضر گرديدند و بدون هيج سوال و جوابي دستبندي بر دستم زدند.يكي از انها از پشت هلم داد و گفت:جلو بيفت تن لش!و من هم حساب كار دستم آمد.اول خواستم هارت و پورتي كنم ولي ديديم هوا بس ناجوانمردانه سرد است و صلاح در معقول بودن!خدا هيج قوم كافري رو گير نيروي انتظامي ايران نيندازد.همه اينها در عرض چند دقيقه اتفاق افتاد و من بكلي گيج شده بودم.البته از دستبند زدن خيلي خوشم اومد منو به ياد فيلمهاي آمريكايي انداخت كه هميشه نقش اول فيلمهاي جنايي رو با دستبند اينور و اونور ميبرند و كلي كلاس داشت.كاش از اون لحظه عكسي داشتم تا در آينده منم مدعي ميشدم كه در سياهچالهاي رژيم بوده ام و در آينده پست و منصبي ميگرفتم!
باري بسوي يكي از كلانتري ها راه افتاديم.حدود سي نفري ميشديم.كلانتري كه رسيديم متوجه شديم سه چهار نفري از چنگال عدالت گريخته اند!به رويمان نياورديم ولي انگار فهميده بودند و از ما جا و مكان فراري ها را ميپرسيدند!منم كه بغير از چند نفر هيج كسي رو نميشناختم ولي حالي كردن اين مسئله به سروان بيسواد و عقده اي كار آساني نبود.جايي براي نگهداريمان در كلانتري وجود نداشت.بعد از دو ساعت متوجه شديم كه ده بيست نفر ديگر را هم آزاد كرده اند وما مونديم و چند سرباز زيرديپلم و يك سروان زير سيكل!بعدها متوجه شديم كه در بين ما چند نفر از پسران فرماندهان نيروي انتظامي بوده اند كه فرمانده كلانتري بعد از اينكه متوجه اين قضيه شد برخي رو فورا آزاد كرد ولي براي آزادي ما اصلا هيج فوريتي نبود.چون بعد از آزادي آنان به حد كافي جا براي نگهداشتنمان در كلانتري بود.حتي براي تعهد دادن كارت شناسايي هم نداشتم.بهرحال ما رو به اتاق تاريكي انداختند كه شب اول قبر پيشش روز روشن بود و يك فوج عنكبوت بر در و ديوارش مشغول عمليات بافندگي بودند.در را از پشت بستند و رفتند و ما را بخدا سپردند.بعد از اينكه متوجه شدم كه ماموري آن اطراف نيست طوماري از فحشهاي آب نكشيده كه مانند خربزه گرگان و تنباكوي حكان مخصوص خاك ايران است نذر آبا و اجداد جناب سروان كردم و دو سه لگدي هم به در زدم تا دلم كمي خنك شد.مدتي چشمم جايي رو نميديد ولي همينكه چشمم به تاريكي عادت كرد متوجه شدم بغير از ما چند نفر ديگر هم با ما هستند.قيافه ي تك تك افراد را برانداز كردم. "وحشتناك"تنها كلمه ايست كه ميتواند چهره اين افراد را بازگو كند.نگاهشان مثل نگاه "ميرغضب"بود و يكي از آنان با كله كاملا تراشيده و كچلش منور كننده محفلمان بود.دستان مبارك شخصي ديگر كه تا مرفق از آستين بيرون افتاده بود از حيث پرمويي با پاچه گوسفند بي شباهت نبود.شانس آورده بودم كه به تنهايي در بين اين عصاره هاي رذالت و شقاوت نيفتاده بودم و حضور چند نفر از دوستان باعث اميدواريم بود وگرنه معلوم نبود چه بلايي سرم ميامد! الان ميفهمم كه جوانان سبزي كه سال پيش پس از كودتا بازداشت شده و به كهريزك منتقل شده بودند چه كشيده اند.واقعا خدا صبرشون بده.خيلي سخت است...
بقيه ماجرا در پست بعدي...
شما هرآنچه که دیدی و شنیدی از بازداشت ها و حدقل وقایعی که برات اتفاق افتاد تو این تجربه را به توان 100 برسون آقا حامد!من چیزهایی شنیدم از کهریزک که اگر از یک آدم حقیقی نبود،هیچ وقت باور نمی کردم!اکثر بازمانده های ان جنایتگاه هم یا به بیماری روانی مبتلا شدند یا از سایه خودشون هم دیگه می ترسند....
پاسخحذفسلام
پاسخحذفچرا دیر به دیر مطلب می زني؟!.دلمون تنگ میشه!
چرا نمی خواهید راستش را بگویید؟ یا لا اقل راستش را بشنوید؟ می دانم که می دانید! حضرات آیات، علمای اعلام، زعمای قوم، رجال سیاسی، ولایتمداران و دینمداران؛ می دانید درد مردم چیست؟ کسی با اسلام جنگ ندارد، کسی با خدا و پیامبر قهر نکرده است، کسی با اولیاء و اوصیاء دعوا ندارد! قرآن سوزی کدام است؟ هتک حرمت چیست؟ مردم عاشق حسین اند، شعارشان " یا حسین " است، فریادشان" ابوالفضل علمدار" است، بر بام تکبیر می زنند.
پاسخحذفحرف مردم چیز د یگری است، خطاب مردم کس دیگری است، مردم یکتا پرستند و با خدایگان زمینی می ستیزند، مردم دیندارند و با دین فروش می جنگند، مردم قرآن بر سینه دارند و با قرآن بر نیزه مخالفند، مردم عدل علی(ع) را می خواهند، نه چماق علی، مردم رسم علی(ع) را می خواهند، نه اسم علی، این ماییم که نام علی و اولادش(علیهم السلام) را چماقی کرده ایم برای تکفیردیگران! برای توجیه خشونت خویش، سیره آن امام همام را نیز خشونت بار ترسیم می کنیم!
بیایید خود را با علی(ع) محک زنیم، او فرقان است، او میزان است، او انسان کامل، او حجت است.
حکومت در نظر علی(ع) چقدر می ارزد؟ کمتر از پاپوش وصله شده اش؟ یا کمتر از آب بینی بزغاله ای؟ آیا حکومت در نظر ما نیز چنین است؟ یا جان و آبرو و مال ملتی را فدای حکومت می کنیم؟!
علی(ع) چگونه راه می رود؟ مثل همه مردمان در بازار قدم می زند و مایحتاج خویش تهیه می کند، خدم و حشم و اسکورت ندارد، مردم از او نمی هراسند، با او آزادانه و بدون لکنت زبان سخن می گویند، گاه مخالفی در کوچه و بازار او را ناسزا می گوید و او با رویی گشاده به دردش می رسد، مخالف را دربند نمی کند، تازیانه نمی زند، حرمتش را نگاه داشته و پرده عفتش نمی درد، آیا ما نیز مثل همه راه می رویم و با مخالفان خود چنین مدارا می کنیم؟
علی(ع) چون همگان کار می کند، بیل می زند، آبیاری می کند، از نخلستان خویش ارتزاق می کند و محرومان را نیز از خرمای او سهمی است شایسته، دستان علی(ع) چون کارگران پینه دارد، آیا ما نیز چنین هستیم؟
علی(ع) در جنگاوری بی همتاست، در نبرد بی پرواست، سواری والا و شمشیرزنی یکتاست، اما در خانه پیرزن کوفه، همبازی کودک یتیمی تنهاست! کودک نمی داند، علی(ع) هم تنهاست، محرم اسرارش یکی چاه تنهاست! او که بیش ازهمه به یتیمان و بیوگان و محرومان می رسید، انبان به دوش نیمه شب کوفه، در خانه بیوه ای خسته، صورت خویش به حرارت تنور می سوزاند ! ما چه باید بکنیم؟ ما از فقر و فاقه چه می دانیم؟ چه بر مردم ما می رود؟ ما باید سر تا پا در تنور شویم!
علی(ع) بر فراز منبر است، فردی او را دشنام می دهد، اصحاب می خواهند او را مجازات کنند، می فرماید: " رهایش کنید و او را به حال خود بگذارید" تحمل دشنام و ناسزا پیشکش، آیا ما تحمل سخن مخالف را داریم؟ یا او را محارب و معاند و ملحد و مرتد می خوانیم، خونش را هدر و مالش را مباح می کنیم!
علی(ع) برای حکومت به رای مردم رجوع می کندو در پاسخ بزرگانی چون طلحه و زبیر و ابن عباس و دیگران که برای بیعت به خانه او آمده اند می فرماید" و فی المسجد" و چون به مسجد در می آید می فرماید: " هذا امرکم" که این مسئله حکومت امر و امور شما مردم است و به هر کس که می خواهید بسپارید. آیا ما نیز بر این باوریم که حکومت مربوط به مردم است و به هر کس که می خواهند می توانند رای دهند؟ ! یا این که حکومت را آسمانی و خود را منصوب از ناحیه خدا می دانیم؟! اشتباه نکنیم، مسئله ولایت و هدایت مقوله دیگری است و همه ائمه بر ما ولایت دارند حتی اگر در مصدر حکومت نباشند، و هدایت نیز یک تکلیف است که هرگز ساقط نمی شود، در هر شرایطی به گونه ای استمرار می یابد. ما راجع به استقرار حکومت سخن می گوییم، علی(ع) ملاک استقرار حکومت را رای و خواست مردم می داند و لاغیر، در این مهم هم با کسی شوخی و تعارف ندارد! ما چگونه می اندیشیم؟ ما مراقبیم که مردم اشتباه انتخاب نکنند، برایشان قبلاً انتخاب می کنیم، صواب این است!!
علی(ع) از فامیل بازی و دوست بازی پرهیزدارد و می گوید: " اینها مردمانی کم کار و پر توقع اند" در حکومت مولا از پسر خاله ها و باجناغ ها خبری نیست، راه برای صالحان و ناصحان، فرزانگان و متقین باز است، آیا امروز چنین است؟ یا هزار فامیلان، چاپلوسان ، متملقان، دغل کاران و ریاکاران مقربند و صالحان و ناصحان مغضوب!؟
علی(ع) و کرامت انسانی: علی به شهر انبار وارد می شود، مردم به رسم تکریم پادشاهان – مثل امروز – در پیش مرکبش می دوند، آنها را از این کار نهی کرد و فرمود:" خود را در دنیا به زحمت می اندازید و در آخرت عذاب دارید"
پاسخحذفو بازبه بزرگ قبیله شامیان که او را پیاده مشایعت می کرد فرمود: " پیاده رفتن رئیس قبیله ای چون تو در پشت سر من، موجب انحراف زمامدار و زبونی مومن است"
و باز خطاب به کوفیان که پیاده در پی مرکبش روان بودند، فرمود: " همراهی پیاده با سواره موجب ذلت و خواری پیاده و غرور و تباهی سواره خواهد شد"
آیا امروز ما نیز این سیره را رعایت می کنیم؟ یا بر دویدن پیادگان در پس و پیش خودروی خویش افتخار کرده و بر هم فخر می فروشیم، که زید 2 ساعت در میان پیادگان سواره می رفت و عمر 4 ساعت خلایق را در پس مرکب خویش می دواند!!
علی(ع) مثل مردم لباس می پوشید، مثل ضعیف ترین آنها، جامه ای کوتاه تر از بقیه، مندرس با لبه های پاره و کفش وصله شده، اگر او را نمی شناختی، هرگز تصور نمی کردی که خلیفه مسلمین باشد، آن ژنده پوش یک لا قبا را صفه نشینی می پنداشتی مستحق زکات! این چی ارتباطی با جامه ما دارد و زندگی ما؟!
علی و بیت المال: او که در مسند حکومت بخاطر کار شخصی دیگران شمع بیت المال را خاموش می کند کجا و ما که هزار چلچراغ برای خویش می افروزیم؟
علی (ع) در پاسخ برادر نابینایش که قرص نانی اضافه از بیت المال تقاضا کرده بود، دستش را به آهن گداخته می سوزاند تا او را به یاد عذاب آخرت بیاندازد و دست از بیت المال بشوید! و این سیره مولا هزار و چهارصد سال می ماند، آنرا مخفی نمی کند، مصلحت اندیشی روا نمی دارد، نمی گوید او فرزند ابوطالب پشتوانه بزرگ پیامبر و اسلام است، او پسر عم پیامبر و برادر خلیفه است و نقل زیاده خواهی او از بیت المال موجب تضعیف نظام و مسلمین می شود، او چنان می کند که فریاد سوزش دست عقیل گوش تاریخ را پر کند و درسی باشد برای بشریت! آیا ما نیز چنین می کنیم؟ یا همه را با مهر محرمانه ای در بایگانی راکد دفن می کنیم!!
علی(ع) در پاسخ به عمه اش عاتکه که می گوید :" یا علی؛ سهم من و کنیز من را از بیت المال برابر داده ایی" می فرماید: " آدم و حوا کنیز به دنیا نیاورده اند " او برای خود و خانواده و کارگزارانش هم سهمی خاص یا ویژه در نظر نگرفت، آیا ما نیز یکسان برخورد می کنیم؟ ما هر کدام به اندازه پستی که داریم رانت خواری می کنیم و سهمیه داریم، سهمیه حج و عمره که زیارت خانه خداست گرفته تا ...
علی(ع) در برخورد با گردنبند عاریه مضمونه در گردن دخترش، بر می آشوبد و می گوید: اگر مضمونه نبود دستت را قطع می کردم" و باز در مورد ابن هرمه که خیانت مالی کرده بود به حاکم اهواز فرمان می دهد که : " او را به زندان افکن و آبرویش را بریز" ما کجا و علی کجا؟! پرونده تخلفات مالی مسئولین را دفن می کنیم- برای حفظ نظام!! - و علی برای حفظ نظام فرمان می دهد " آبرویش را بریز" در واقع او می خواهد نظام ارزشی اسلام را حفظ کند و لو به قیمت نابودی حکومت علی(ع) و ما نظام را خودمان می دانیم و می خواهیم خودمان را حفظ کنیم حتی به قیمت نابودی نظام ارزشی اسلام!
.
علی(ع) و کرامت انسانی: علی به شهر انبار وارد می شود، مردم به رسم تکریم پادشاهان – مثل امروز – در پیش مرکبش می دوند، آنها را از این کار نهی کرد و فرمود:" خود را در دنیا به زحمت می اندازید و در آخرت عذاب دارید"
پاسخحذفو بازبه بزرگ قبیله شامیان که او را پیاده مشایعت می کرد فرمود: " پیاده رفتن رئیس قبیله ای چون تو در پشت سر من، موجب انحراف زمامدار و زبونی مومن است"
و باز خطاب به کوفیان که پیاده در پی مرکبش روان بودند، فرمود: " همراهی پیاده با سواره موجب ذلت و خواری پیاده و غرور و تباهی سواره خواهد شد"
آیا امروز ما نیز این سیره را رعایت می کنیم؟ یا بر دویدن پیادگان در پس و پیش خودروی خویش افتخار کرده و بر هم فخر می فروشیم، که زید 2 ساعت در میان پیادگان سواره می رفت و عمر 4 ساعت خلایق را در پس مرکب خویش می دواند!!
علی(ع) مثل مردم لباس می پوشید، مثل ضعیف ترین آنها، جامه ای کوتاه تر از بقیه، مندرس با لبه های پاره و کفش وصله شده، اگر او را نمی شناختی، هرگز تصور نمی کردی که خلیفه مسلمین باشد، آن ژنده پوش یک لا قبا را صفه نشینی می پنداشتی مستحق زکات! این چی ارتباطی با جامه ما دارد و زندگی ما؟!
علی و بیت المال: او که در مسند حکومت بخاطر کار شخصی دیگران شمع بیت المال را خاموش می کند کجا و ما که هزار چلچراغ برای خویش می افروزیم؟
علی (ع) در پاسخ برادر نابینایش که قرص نانی اضافه از بیت المال تقاضا کرده بود، دستش را به آهن گداخته می سوزاند تا او را به یاد عذاب آخرت بیاندازد و دست از بیت المال بشوید! و این سیره مولا هزار و چهارصد سال می ماند، آنرا مخفی نمی کند، مصلحت اندیشی روا نمی دارد، نمی گوید او فرزند ابوطالب پشتوانه بزرگ پیامبر و اسلام است، او پسر عم پیامبر و برادر خلیفه است و نقل زیاده خواهی او از بیت المال موجب تضعیف نظام و مسلمین می شود، او چنان می کند که فریاد سوزش دست عقیل گوش تاریخ را پر کند و درسی باشد برای بشریت! آیا ما نیز چنین می کنیم؟ یا همه را با مهر محرمانه ای در بایگانی راکد دفن می کنیم!!
پاسخحذفعلی(ع) در پاسخ به عمه اش عاتکه که می گوید :" یا علی؛ سهم من و کنیز من را از بیت المال برابر داده ایی" می فرماید: " آدم و حوا کنیز به دنیا نیاورده اند " او برای خود و خانواده و کارگزارانش هم سهمی خاص یا ویژه در نظر نگرفت، آیا ما نیز یکسان برخورد می کنیم؟ ما هر کدام به اندازه پستی که داریم رانت خواری می کنیم و سهمیه داریم، سهمیه حج و عمره که زیارت خانه خداست گرفته تا ...
علی(ع) در برخورد با گردنبند عاریه مضمونه در گردن دخترش، بر می آشوبد و می گوید: اگر مضمونه نبود دستت را قطع می کردم" و باز در مورد ابن هرمه که خیانت مالی کرده بود به حاکم اهواز فرمان می دهد که : " او را به زندان افکن و آبرویش را بریز" ما کجا و علی کجا؟! پرونده تخلفات مالی مسئولین را دفن می کنیم- برای حفظ نظام!! - و علی برای حفظ نظام فرمان می دهد " آبرویش را بریز" در واقع او می خواهد نظام ارزشی اسلام را حفظ کند و لو به قیمت نابودی حکومت علی(ع) و ما نظام را خودمان می دانیم و می خواهیم خودمان را حفظ کنیم حتی به قیمت نابودی نظام ارزشی اسلام!
چندی پیش به جمع خیبری ها می رفتم، ازوانتی سر کوچه ، طالبی کوچکی به قیمت 1200 تومان خریدم، طالبی در دست با خود گفتم، این یک طالبی معادل بهای پیکانی است که در معدن فلان به آیت الله بهمان واگذار شده است! " یک طالبی = یک پیکان" اما اگر از پیکان و طالبی سخن بگویی، تو را می گیرند و به حبس می افکنند! چرا که آبروی نظام در خطر است و حفظ بیضه اسلام واجب !!
نمی دانم چرا علی(ع) دلش مثل ما برای نظام و اسلام نمی سوخت؟ چرا مصلحت اندیش نبود؟ چرا کارگزار خطاکار را بی آبرو می کرد؟ اگر او نیز مصلحت اندیشی می کرد و معاویه و زیاد ابن ابیه را تحمل می کرد، شاید حکومتش بجای 5 سال سه دهه ادامه می یافت، اما هدایتش هرگز! او هم می شد سر سلسله یک سلطنت چون بنی امیه و بنی عباس و بنی مروان و هزاران بنی ظلم و بنی جور دیگر.
دوست عزيزم
پاسخحذفاين 3 تا كامنت بالايي رو از سايت خزعلي گذاشتم براي دوستاني كه دسترسي به اين سايت ندارند
مطلبت رو هنوز نخوندم بعدا ميام