۱۳۹۱ اردیبهشت ۱۹, سه‌شنبه

دعوتنامه بالاترین

از همه دوستان بالاترین تقاضا دارم درصورت امکان برایم دعوتنامه بفرستند
ayande1388@gmail.com
xxll35@yahoo.com

۱۳۹۰ مرداد ۱۹, چهارشنبه

حالا که دیگر مرغ ِ طوفان نیست سردار فرداهای ایران کیست؟




حالا که دیگر مرغ ِ طوفان نیست
سردار فرداهای ایران کیست؟
شب کورها شادند و در پرواز
در شهرشان امشب چراغانیست

حالا که دیگر نیست،
انگار می دانیم
او چون عقابی پیر؛ تنها بود
ما در حصار ِ خویشتن، بی او
او در گریز از خویش، با ما بود

آنشب که ایران خسته از فریاد
در دستهای او رهایی یافت
ما بی خبر از وحشتِ تاریخ
رفتیم و تنهایش رها کردیم
او صبح ِ صادق بود و ما مسحور
بر فجر ِ کاذب اقتدا کردیم

حالا که دیگر نیست
انگار می دانیم:
او روشنایی بود و هشیاری
معنای آزادی و بیداری
در دستهایش زندگی جاری
یک لحظه بود امّا، چه بسیاری.

فریادِ او در شعرها جاری ست،
خاموشی اش، آغاز ِ بیداری ست
"شعراز:دكتر نوریزاده"

روز ششم اوت ۱۹۹۱، رادیوی خبری دولتی فرانسه، برنامه‏‏های عادی خود را قطع و این خبر را اعلام کرد: «شاپور بختیار، آخرین نخست‏وزیر محمد رضا پهلوی، آخرین شاه ایران، در خانه‏اش در حومه‏ی پاریس، به قتل رسید»بختیار؛مردی که دکترای علوم سیاسی خود را از دانشگاه سوربن دریافت کرد؛ در جنگ‏های داخلی اسپانیا علیه فرانکو جنگید؛ همراه نیروهای مقاومت فرانسه، به عنوان داوطلب در جنگ علیه اشغال فرانسه از سوی نازی‏ها حاضر بود؛ در جریان ملی شدن صنعت نفت با مصدق همراهی کرد؛ در زمان اوج‏گیری انقلاب، مقام نخست‏وزیری را قبول کرد؛ پس از اعلام بی‏طرفی ارتش، مجبور به زندگی مخفی و سپس سفر به فرانسه شد؛ نهضت مقاومت ملی را بنیان گذاشت و به مخالفت صریح با جمهوری اسلامی پرداخت.دو بار طرح‏هایی برای ترور او ناموفق ماند. اما بار آخر در تاریخ پانزدهم مرداد ۱۳۷۰، برابر با ششم اوت ۱۹۹۱، شاپور بختیار و منشی وی، سروش کتیبه، در خانه‏ی مسکونی‏اش در حومه‏ی پاریس، توسط گروهی سه نفره به قتل رسید که علی وکیلی‌راد در سویس دستگیر و به فرانسه تحویل داده شد. وکیلی‌راد در طول محاکمه‏اش در سال ۱۹۹۴، اعتراف کرد که جمهوری اسلامی وی و همکارانش را مأمور قتل شاپور بختیار کرده بود.
پیشینه تاریخی
دشمنی میان دکتر شاپور بختیار و مقامات جمهوری اسلامی به روزهای نخست انقلاب اسلامی سال ۱۳۵۷بازمی‌گردد. دکتر شاپور بختیار حقوق دان و مدافع دمکراسی با تمایلات سوسیال دمکراتیک بود. او یکی از رهبران حزب ایران و جبهه ملی طرفدار مصدق بود که با استبداد محمد رشا شاه پهلوی مخالفت می‌کرد. در دوران تحولات انقلابی سال۱۳۵۷، شاه از میان سایر شخصیتهای معتدل مخالف، از دکتر بختیار خواست تا مقام نخست وزیری را به عهده بگیرد. بختیار این نامزدی شاه را به خاطر آن پذیرفت که معتقد بود برای موفقیت در گذار به دمکراسی نیاز به برقراری حکومت قانون حقوق دمکراتیک است. در طول مدت زمامداریش (۱۳ دی تا ۲۲ بهمن)، او پلیس سیاسی (ساواک) را منحل کرد، تمامی زندانیان سیاسی را آزاد کرد، به مطبوعات آزادی داد، و سانسور را منسوخ کرد. او به ملت درباره ظهور یک دیکتاتوری جدید هشدار داد و از ایرانیان مصرانه خواست تا احزاب سیاسی و اتحادیه‌های کارگری خود را ایجاد کرده و برای انتخابات آماده شوند.آیت الله خمینی، رهبر جنبش مردمی ایران که طرفدار حکومت مذهبی بود، تلاشهای بختیار برای برقراری حکومت دمکراتیک را باطل اعلام کرد و از مردم خواست تا علیه دولت او قیام کنند. در ۲۲ بهمن ۱۳۵۷، دولت بختیار به دنبال شورش مردمی سقوط کردبختیار برای مدت شش ماه در ایران مخفی شد و سپس در تیرماه ۱۳۵۸به فرانسه گریخت. جایی که مخالفتش را با رژیم اسلامی تازه تاسیس شده اعلام کرد و مبارزه برای برقراری یک رژیم دمکراتیک را آغاز کرد. در همین زمان در ایران گروهی به نام "نقاب" از افسران ارتش و عده‌ای غیرنظامی تشکیل شد. آنها درباره تحکیم یک دیکتاتوری جدید در ایران ابراز نگرانی کردند و به حمایت از بختیار به عنوان رهرو واقعی مصدق و رهبر مدافع دمکراسی، برخاستند. روز ۱۶ تیر ۱۳۵۹ مقامات ایران مدعی شدند که شبکه‌ای از نظامیان و غیرنظامیان طرفدار بختیار را که برای سرنگونی رژیم اسلامی توطئه می‌کردند، متلاشی کرده‌اند. در طی ماههای بعد، بیش از یکصد نفر به اتهام عضویت در "نقاب" و هواداری از بختیار اعدام شدند.

تروری که در اینجا مستند شده است، دومین اقدام برای کشتن بختیار بوده است. در سال ۱۳۵۹ جمهوری اسلامی یک واحد تروریستی به رهبری یک فلسطینی بنام "انیس نقاش" را برای برنامه ریزی و انجام ترور بختیار در آپارتمانش در حومه پاریس، اعزام کرد. اما اقدام به ترور با شکست مواجه شد و بختیار جان سالم به دربرد. واحد تروریستی که روز ۲۷‌تیرماه حمله کرده بود، یک پلیس و یک همسایه را به ضرب گلوله کشت. پلیس دیگری بطور دائم فلج شد. اعضای این واحد تروریستی دستگیر، محاکمه و به حبس ابد محکوم شدند. (۱۹ اسفند ۱۳۶۰)
  
روز ۱۵ مرداد ۱۳۷۰، بیش از ده سال بعد از تلاش ناموفق گروه تروریستی نقاش، شاپور بختیار به همراه منشی شخصیش، سروش کتیبه، در خانه‌ای واقع در "سورن" (شهر کوچکی در حومه پاریس) که به شدت توسط نیروهای امنیتی فرانسه نگهبانی می‌شد، به قتل رسید. در آن روز بختیار قرار ملاقاتی با سه نفر داشت که یکی از آنها عضوی از سازمان خودش بود. فرد مورد نظر که فریدون بویراحمدی نام داشت توسط سازمان اطلاعات ایران اجیر شده بود تا دو مرد دیگر به نامهای علی وکیلی راد و محمد آزادی که گفته می‌شود از اعضای سپاه پاسداران بودند را همراهی کند. این واحد تروریستی موفق شد تا خانه را ترک کرده و نهایتاً از کشور خارج شوند. اگرچه پلیس در تمام مدت، چه قبل، چه در حین انجام جنایت، و چه بعد از آن در حیات منزل دکتر بختیار مستقر بود، مقامات فرانسوی اعلام کردند که اجساد کشته شدگان را ۳۶ ساعت پس از قتل کشف کرده‌اند. روز ۳۰ مرداد ۱۳۷۰، یکی از آدمکشان، علی وکیلی راد، در ژنو دستگیر شد. اما همدستان وی در شرایط مبهمی گریختند.

رژیم ایران هرگونه دخالتی در این ترورها را انکار کرد. اما تحقیقاتی که توسط قاضی تحقیقات فرانسه، ژان لوئی بروگیر، انجام شد، دخالت مقامات ایرانی را مستند ساخته است. بنابر گزارش قاضی، در مرداد ماه ۱۳۷۰ دولتهای آمریکا و انگلیس پیامی را از وزارت اطلاعات ایران به اروپا ردیابی و رمزشکنی کرده‌اند. روز چهارشنبه ۱۶ مرداد، بیست و چهار ساعت قبل از آنکه اجساد بختیار و کتیبه کشف شوند، این وزارتخانه درباره قتلشان تحقیق می‌کند (اکسپرس ۲۲ آگوست ۱۹۹۱).

تحقیقات به اعلام جرم علیه شمار بسیاری که با دولت ایران رابطه داشتند، انجامید.  
رئیس جمهور فرانسه فرانسوا میتران، مسئولیت نظام جمهوری اسلامی را در قتل دکتر بختیار و سروش کتیبه تصدیق کرد و در اعتراض به این قتل ها سفر برنامه ریزی شده‌اش را به تهران در پاییز ۱۳۷۰ لغو کرد. (مصاحبه با ایدیوت آهاقونوٍث در ۲۰ نوامبر ۱۹۹۲(

سه نفر از متهمان از تاریخ ۱۱آبان تا ۱۵آذر ۱۳۷۳ توسط "دادگاه ویژه جنایی" (پاریس) محاکمه شدند. دادگاه علی وکیلی راد را مجرم تشخیص داده و به حبس ابد محکوم کرد. مسعود هندی، خویشاوند خمینی و کارمند تلویزیون دولتی ایران، به جرم همدستی در توطئه تروریستی به ده سال زندان محکوم شد.

غلامحسین شوریده شیرازی نژاد و حسین شیخ عطار، مشاور وزارت مخابرات ایران، ناصر قاسمی نژاد، فریدون بویراحمدی و محمد آزادی، افسر سپاه پاسداران، همگی غیاباً محاکمه شده و گناهکار تشخیص داده شدند و روز ۲۶ خرداد ۱۳۷۴ به حبس ابد محکوم گردیدند.

اتهامات دكتر بختیار

در ماههای پس از پیروزی انقلاب اسلامی، مقامات جدید ایران اتهاماتی علیه شاپور بختیار را در موارد متعدد اعلام کردندآیت الله خمینی در سخنرانی روز۱۶ اردیبهشت۱۳۵۸ شاپور بختیار را به "خیانت" متهم کردروز ۱۶ آذر ۱۳۵۸ آیت الله خلخالی یکی از نخستین حاکمان شرع که توسط آیت الله خمینی منصوب شده بود، آقای بختیار را متهم کرد که "از محل تبعیدش در پاریس فعالانه با آیت الله خمینی مخالفت می‌کند."

مدارک و شواهد

چهار روز پس از متهم کردن بختیار به خیانت، آیت الله خمینی در سخنرانی دیگری اتهام را به این نحو باز کرد: "این مرد یک احمق بود. به او توصیه کردم که به انقلاب ملحق شود. اگر به من گوش کرده بود الان نخست وزیر بود. وقتی در پاریس بودم، به او نصیحت کردم که الان که شاه رفته است و تو چیزی بدست آورده‌ای (رفتن شاه)، بیا و بگو که این را برای خدمت به ملت کرده‌ای و بگو که خود را در اختیار ملت قرار می‌دهی. اگر این کار را کرده بود، یک قهرمان می‌شد. او نفهمید که چه باید بکند." آیت الله خمینی به استعفایی اشاره می‌کرد که پس از خروج پادشاه، از دکتر بختیار تقاضا کرده بود. رد تقاضای استعفا و تسلیم نشدن در برابر خواست آیت الله خمینی ممکن است مدرک جرمی علیه او محسوب شده باشد.

دفاعیات
به دکتر بختیار پیش از ترور شدن فرصتی برای دفاع از خویش داده نشد. هر چند که در مواقع متعددی دلایل خود برای عدم استعفا را عنوان کرده بود. بختیار استدلال می‌کرد که با پذیرفتن مقام نخست وزیری، او متعهد شده بود که تغییرات سیاسی را تحت لوای قانون سازماندهی کند. از آنجایی که رهبری خمینی پس از چندین تظاهرات توده‌ای به نفع وی شکل گرفته بود و آیت الله مشروعیت خویش را از این تظاهرات کسب می‌کرد، بختیار از تسلیم شدن به خواست تظاهر کنندگان خیابانی سرباز زد. بختیار ادعا می‌کرد که تظاهرات خیابانی نمی‌تواند جایگزین انتخابات دمکراتیک گردد. بختیار اگرچه رهبری خمینی در جنبش را تایید می‌کرد، اما نمی‌دانست که تحت چه عنوانی خمینی خود را محق می دانست که نخست وزیر کشور را مجبور به استعفا کرده و استعفای وی را بپذیرد. بختیار معتقد بود که خمینی می‌بایست ابتدا در یک انتخابات آزاد و منصفانه به پیروزی می‌رسید تا مشروعیت قانونی و دمکراتیک پیدا می‌کرد. او خمینی را دعوت به شرکت و پیروزی در انتخاباتی کرد که او به عنوان نخست وزیر موقت، آزاد و منصفانه بودنش را تضمین می‌کرد. بختیار استدلال می‌کرد که عدم استعفایش نه خیانت، بلکه مقاومتی بود علیه دیکتاتوری جدیدی که در حال تکوین بود.

حکم

طی سخنرانی عمومی روز۱۶ اردیبهشت ۱۳۵۸، آیت الله خمینی بختیار را به مرگ محکوم کرد. دو روز بعد طی مصاحبه‌ای با روزنامه کیهان، آیت الله خلخالی به وجود حکم مرگ برای دکتر بختیار اشاره کرد و مدعی شد که جمهوری اسلامی حق آنرا دارد که این حکم را در هر کجای دنیا به مورد اجرا درآورد. دانسته نیست که بعد از آن آیا حکم مرگ دیگری توسط جانشین آیت الله خمینی صادر شده است یا خیر. این حکم در خانه شاپور بختیار در شهرکی نزدیک پاریس بنام "سورن" به مورد اجرا گذاشته شد.پیرمرد با ضربات چاقو به طرز فجیعی سلاخی شد.

شادروان بختیار هشدارمان داد که دیکتاتوری نعلین صد بار بدتر است از دیکتاتوری چکمه . نشنیدیم و به تجربه ، آنرا درک نمودیم . 12 فروردین 58 ، پدران و مادران ما بر آن سند صحه گذاشتند و تاوان دادند و تاوان دادیم در این سی ساله با پذیرفتن پارادوکس ابلهانه جمهوری اسلامی.امروز اما قضیه بدتر هم شده است . با روی کار آمدن تیم سپاهی و مدیریت فکری یک جانی تمام عیار چون مصباح یزدی و رهبری یک ضحاک چون سید علی خامنه ای ، دیکتاتوری جدیدی را تجربه میکنیم . دیکتاتوری چکمه است بار دیگر اما چکمه ای که در نعلین پنهان شده است .

__________در همین باره:__________
وبسایتِ دکتر شاپور بختیار:

زندگینامه ی دکتر بختیار به قلم ِ خودش:

۱۳۹۰ اردیبهشت ۲۹, پنجشنبه

نامه مهم منتظري درموردعملكردخاتمي:خاتمی باعملکرد دوپهلوی خودبه فرهنگ استبداد و خشونت مشروعیت داد


مدتی بود میخواستم در مورد خاتمی بنویسم.برخی از دوستان چنین می اندیشند كه بیان نكته ضعفهای رهبران اصلاحات فایده ای جز دلسرد كردن مردم از اصلاحات ندارد.من بارها در مورد اصلاحات مواضعم را گفته ام و نمی خواهم تكرار كنم.فقط یك جمله میگویم كه امید به اصلاح این رژیم كاری عبث و بیهوده است.
اما خاتمی؛مردی با عبای شكلاتی و چهره ای دوست داشتنی با افكاری روشنفكرانه و اصلاح طلب در درون حكومت.اما چه كسی بهتر از آیت االه منتظری میتواند او را توصیف كند.
آیت الله منتظری در مورد خاتمی گفتند:خاتمی با عملکرد دوپهلوی خود، حقیقت را قربانی مصلحت و به فرهنگ استبداد و خشونت مشروعیت داد!
نامه مهم  آیت الله منتظری به خاتمی كه  دفتر آقای خاتمی و حامیان وی تلاش کردند تا این نامه منتشر نشود،را در ادامه می آورم ولی قبل از آن به یازده سال قبل میروم و تیرماه داغ سال 78 كه كوی دانشگاه تهران شاهد هجوم اوباشان و قداره بندان رژیم اسلامی به سركردگی فرهاد نظری  بود و خون دانشجویان مظلوم بر كف خیابانهای تهران ریخته شد میزنم . سید محمد خاتمی ریاست جمهوری وقت نیز در مورد سردار نظریفرمودند: " سابقه سردار نظری روشن  و درخشان است و هیج مساله ای نباید باعث.خدشه دار شدن این سابقه شود. من هم معتقدم آنطور كه باید و شاید ادای حق نشداما این امر به هیج وجه به معنی تقصیر و گناه سردار نظری نیست وما باید رای دادگاه در مورد ایشان را مورد احترام قرار دهیم و اگر حرفی هست این است كه می بایست به دنبال مقصران اصلی یا قاصران بگردیم. من اگر جفایی كه به شخص ایشان شده متاثرم. اگر حقی ضایع شده است ما موظفیم آن را اعاده كنیم ولو اینكه دیگران پایمال كننده آن باشند. ( نامه شماره م/80-1981مورخ 29 خرداد سال 80)
و در جای دیگر در مورد نظری و در پاسخ به خبرنگار آفتاب : خاتمی در پاسخ به سوال دیگر خبرنگار ما در مورد اینكه آیا حاضر خواهید شد با سردار نظری مناظره كنید، با لبخند گفت: «ما مخلص سردار نظری هستیم و ارادت ویژه‌ای به وی داریم».
دهها مورد این چنینی از خاتمی سراغ دارم كه نشان از سست عنصری وی دارد.در آن شب سیاه و حوادث پس از آن حداقل دو نفر(شاید بیشتر)شهید شدند و دهها دانشجو زندانی و دهها دانشجو آواره و فراری خارج و دانشجویی بنام بهروز جاوید تهرانی بعد از 11 سال هنوز در زندان بسر میبرد و در آستانه مرگ قرار گرفته و خاتمی قربان صدقه سردار نظری میرود.
خاتمی میگوید برای این نتوانستم كار كنم كه هر نه روز یك حاشیه برای دولت ایجاد میكردند.خب اگر نمیگذاشتند كار كنی استعفا میدادی چرا ادامه دادی؟خاتمی نقش مهمی در سركار آوردن تحفه ارادان(احمدی نژاد)داشت.این بار خرداد 84 و رقابت كروبی و رفسنجانی برای كرسی ریاست جمهوری.مسئول برگزاری انتخابات وزارت كشور دولت اصلاحات.تقلب شبانه باعث حذف غیرمنتظره كروبی میشود و صدای پای طالبان به ناگاه به گوش میرسد و خاتمی در پاسخ به شكایت كروبی در مورد تخلف و تقلب گسترده از سلامت انتخابات دفاع میكند.
خاتمی پنج ماه پس از حادثه كوی دانشگاه در جمع دانشگاهیان گفت: من بعنوان فردی که خود را هنوز یک دانشجوی کوچک می دانم ، تقدیر خود را از همه دانشجویان به خاطر سکوتی که در سال جاری از خود نشان داده اند ، ابراز می کنم!
سردار نظری از اتهامات مبری شد و سربازی به خاطر دزدیدن ریش تراش!!! یك دانشجو مورد بازخواست قرار گرفت.و خاتمی هم از سكوت دانشجویان در مقابل جنایت دهشتناك ابراز خوشحالی كرد.
در ادامه برای شما دوستان عزیز نامه منتظری به خاتمی و لینك قربون صدقه رفتن خاتمی به سردار نظری و  سخنرانی خاتمی در جمع دانشجویان دانشگاه علم و صنعت ، 21 آذر 1378 را آورده ام كه امیدوارم با حوصله بخوانید.شناخت تاریخ و انسانها باعث میشود كه در آینده دچار خطا نشویم و آزموده را دوباره نیازمائیم.

در سال 1383 در پی پرسش "حسین واله" مدیر کل سیاسی نهاد ریاست جمهوری دوره خاتمی از آیت الله منتظری پیرامون نظر ایشان در خصوص نامه خاتمی موسوم به " نامه ای برای فردا"، مرحوم آیت الله منتظری اقدام به نگارش نامه ای در نقد مکتوب رئیس جمهور نمودند. دفتر آقای خاتمی و حامیان وی تلاش کردند تا این نامه منتشر نشود، با این وجود نامه آیت الله منتظری در بعضی از وبلاگها و سایت های اینترنتی منتشر شد. نظر باینکه نامه مذکور حاوی نکات ارزشمند و جالبی است، متن کامل آن به نقل از کتاب"دیدگاه های آیت الله منتظری" عینا منتشر می شود:
بسم الله الرحمن الرحیم
با سلام و تحیت
نامه حجت الاسلام والمسلمین جناب آقای خاتمی ریاست جمهوری ایده الله تعالی تحت عنوان  : « نامه ای برای فردا» که توسط دفتر ایشان ارسال شده بود ملاحظه شد.
قصد نداشتم در رابطه با عملكرد آقای خاتمی و اصلاحات وعده داده شده ایشان فعلا اظهار نظر كنم، ولی با توجه به ارسال نامه ایشان برای من، و انتظار و تمایل دفتر ایشان به اظهار نظر، به چند كلمه ای اشاره میكنم . و آقایان توجه دارند كه اینجانب همواره در گفتار و نوشتار خود صریح اللهجه بوده ام . مراتب دیانت و فضل و آگاهی به مسائل روز و تعهد نسبت به وظایف دینی و ملی و سوابق درخشان و فضیلت خانوادگی جناب آقای خاتمی و مخصوصا شخصیت معنوی و اخلاقی پدر بزرگوار ایشان مرحوم آیت الله آقای حاج سید روح الله خاتمی – طاب ثراه – برای همگان روشن است . همچنین تردیدی ندارم كه ایشان با حسن نیت و با علاقه به تحقق اهداف انقلاب اسلامی، خود را كاندیدای ریاست جمهوری نمودند و اصلاحاتی را به مردم وعده دادند. مردمی كه سالهای تلخ جنگ تحمیلی را تحمل نموده ولی قشر عظیمی از آنان در اثر عملكرد مسئولین و متصدیان امور نسبت به وعده های داده شده در انقلاب به یأس و ناامیدی و یا به تردید و آشفتگی و احیانا به بدبینی نسبت به آینده رسیده بودند. در چنین فضایی آقای خاتمی با شعارهای بسیار زیبا و دلنشین و مطابق خواسته های مردم، وعده “اصلاحات” را – كه جز وفا به وعده ها و شعارهای اولیه انقلاب نبود – به مردم اعلام نمود، و مردم نیز بر همین اساس چنان اقبالی نمودند كه برای همگان غیر منتظره بود. اكنون بعد از گذشت بیش از هفت سال از ریاست جمهوری ایشان متأسفانه دیده میشود یأس و ناامیدی و یا بدبینی مردم مجددا به همان وضعیت زمان قبل و یا بدتر از آن رسیده است، و نیز دیده میشود قشر عظیمی از نسل جوان احساس بی هویتی میكند و به آینده خود كاملا بدبین میباشد. اینجانب نمی خواهم با بی انصافی بگویم جریان اصلاحات هیچ توفیقی به دست نیاورد، اما میخواهم بگویم آنچه به دست آمد در مقابل آنچه وعده داده شده بود و امكان دسترسی به آن نیز فراهم شد و نیز در مقابل آنچه خواسته و انتظار مردم بود بسیار ناچیز میباشد. آقای خاتمی در “نامه ای برای فردا” و نیز در بسیاری از سخنرانی ها و مصاحبه های خود سعی كرده اند علت یا علل این ناكامی را تشریح نمایند، ولی به نظر اینجانب بیانات ایشان تاكنون قانع كننده نمی باشد. ایشان در این رابطه چند محور را مطرح و مورد تأكید قرار داده اند:
1– ایشان فرهنگ استبداد زدگی ملت ما را مطرح میكنند و این كه سالها وقت باید صرف شود تا این فرهنگ غلط از بین برود. در وجود فرهنگ استبدادزدگی بحثی و اختلافی نیست، اما سخن این است كه چرا ما در عمل به این فرهنگ مشروعیت میدهیم ؟ چرا ما در عمل تسلیم خواسته های متولیان این فرهنگ شدیم ؟ و چرا به جای این كه با توكل به خدای متعال و اعتماد به نفس تسلیم رضای خدا و خواسته مردم شویم، در هر فرصتی كه پیش آمد سرانجام راضی نمودن متولیان فرهنگ استبدادزدگی را ترجیح دادیم ؟ بدیهی است در چنین فضایی استبداد به خود مشروعیت قانونی میدهد و به دنبال آن خواسته های ناشی از فرهنگ استبداد زدگی شكل قانونی به خود میگیرد و قهرا زور و خشونت نیز عملا قانونی میگردد. انسان اگر – فرضا – در برابر قدرتها توان مقاومت نداشته باشد، انتظار میرود حداقل توجیه گر و مجری مظالم و كارهای خلاف آنان نباشد و یا با سكوت خود روی آنها صحه نگذارد.
 2–ایشان در نامه اخیر خود و در جاهای دیگر گفته اند: “باید این پندار غلط را از ذهن خود بزداییم كه برای رهایی باید منتظر قهرمان بود.” كسی نگفته است كه مردم ما منتظر آمدن قهرمانی از غیب و رها نمودن آنان از وضعیت كنونی میباشند; بلكه بحث این است كه مردم ما در جریان اصلاحات كار خود را به بهترین وجه انجام دادند، و با آن همه تلاش و تبلیغات مسموم و انحرافی جناح مخالف اصلاحات، دو مرتبه به صحنه آمدند و رأی چشم گیری دادند، و در هر فرصتی كه پیش میآمد از شعارهای اصلاحات و شخص ایشان پشتیبانی نمودند. آیا انتظار مردم از آقای خاتمی برای عمل به وعده های خود كه مورد تأكید و تأیید آنان بود به معنای انتظار قهرمان شدن ایشان بود؟ مگر مردم چه كاری باید میكردند و نكردند؟ آقای خاتمی موانع سر راه اصلاحات – چه موانع به اصطلاح قانونی و یا غیر آنها – را چه هنگامی برای مردم تشریح نمود و از آنان كمك خواست و مردم به ایشان پاسخ مثبت ندادند؟ در شرایطی كه جناح مخالف اصلاحات به كارشكنی و سنگ اندازی خود ادامه میداد، حداقل چیزی كه مردم از آقای خاتمی انتظار داشتند این بود كه صریحا با مردم صحبت كند و عذر خود را به مردم بگوید و از مردم بخواهد عذر او را پذیرفته و آبرومندانه كنار رود. كنار رفتن آبرومندانه مستلزم و یا به معنای معارضه با حاكمیت نمی باشد، بلكه قطعی ترین پیامد و اثر آن حفظ حیثیت و جاذبه جریان اصلاحات و شخص ایشان بود، و قهرا ایشان میتوانست در آینده منشاء تحول و تداوم راه اصلاحات باشد. اما در پیش گرفتن سیاست دوپهلو حرف زدن و در عمل جناح اقتدارگرا را راضی نمودن و حقیقت را قربانی مصلحت كردن و عدالت را در موارد گوناگون و نسبت به افراد زیادی قربانی مظالم تحمیلی و ناخواسته نمودن، عاقبتی جز همین وضعیت كه پیش آمده است ندارد.
 3– ایشان میگوید: “زور و خشونت را نباید و نمی توان با زور و خشونت پاسخ داد.” منتقدین سیاست های آقای خاتمی هیچ گاه نگفته اند زور و خشونت طرف مخالف اصلاحات را باید با زور و خشونت پاسخ داد، بلكه میگویند: چرا عملا با سیاست محافظه كاری و دوپهلو عمل كردن و حقایق را از مردم پنهان نمودن، به زور و خشونت اقتدارگرایان مشروعیت بخشیده شده و تحكیم گردید؟ كسانی به زور و خشونت متوسل میشوند كه در بین مردم جایگاه و خواستگاهی ندارند، اما جریان اصلاحات كه در آغاز دارای پشتوانه قوی مردمی بود چه نیازی به توسل به زور و خشونت داشت ؟مردم سالاری وقتی از شعار به عمل میرسد كه مردم كاملا در جریان كارشكنی های مخالفین اصلاحات قرار گیرند. طبیعی است هنگامی كه آقای خاتمی سیاست محافظه كاری و ملاحظه بیش از اندازه رقبای اصلاحات را پیش میگیرد، مردم بتدریج از شخص و جریان وابسته به ایشان و نیز از اصلاحات مأیوس و ناامید میشوند، كه نمونه آن را در انتخابات شوراها و در جریان رد صلاحیت ها و تحصن تعدادی از نمایندگان مجلس دیدیم . اشتباه بزرگ ایشان این بود كه از همان روزهای اول ریاست جمهوری و تعیین اعضای كابینه – كه جناح اقتدارگرا در ضعف كامل و حتی شوك غیر منتظره بود – به جای اتخاذ سیاست متكی به خود و انتخاب افرادی كه خود تشخیص میداد، با داشتن سرمایه عظیم رأی مردم، افراد و سیاست های تحمیل شده را قبول نمود و كسانی را كه به كمتر از نابودی او راضی نبودند حیات سیاسی دوباره بخشید و به آنان مشروعیت داد، و در این رابطه بسیاری از علاقه مندان و همفكران خود را از دست داد. همین اشتباه كلیدی ایشان سرآغاز انحراف در مسیر اصلاحات بود، و همه دیدیم كه متعاقب آن، آقای خاتمی مجبور شد در هر مورد رضایت آنان را جلب كند; و بدون گرفتن امتیازی پیوسته به آنان امتیاز داد، تا رسید به وضعیت كنونی كه متأسفانه دولت او تقریبا در مسائل اساسی كشور در حاشیه قرار گرفته و تصمیم گیریهای اصولی كشور در جای دیگر توسط همان جناحی انجام میشود كه ایشان مرتبا به آنان امتیاز میداد، و با این حال نمی دانم چرا ایشان همین حقیقت را صریحا به مردم نمی گوید؟ از خدای متعال حسن عاقبت برای همگان و عزت و سربلندی اسلام و ملت شریف ایران را مسألت دارم . والسلام علی جمیع اخواننا المسلمین .
 ‏قم المقدسة – حسینعلی منتظری 20/5/1383

سخنرانی خاتمی در جمع دانشجویان دانشگاه علم و صنعت ، 21 آذر 1378
رئیس جمهوری گفت : من بعنوان فردی که خود را هنوز یک دانشجوی کوچک می دانم ، تقدیر خود را از همه دانشجویان به خاطر سکوتی که در سال جاری از خود نشان داده اند ، ابراز می کنم.
آقای سید محمد خاتمی که دیروز در جمع هزاران نفر از دانشجویان و دانشگاهیان در دانشگاه علم و صنعت ایران سخن می گفت ، اصافه کرد : امسال ساکت ترین سال دانشجویان بود ، اما این به آن معنا نبود که آنان اعتراضی نداشتند ؛ چرا که در سال جاری به آنان توهین شد .
خاتمی گفت : برخی قصد داشتند دانشجو و دانشگاه را مظهر خشونت ، درگیری ، معارضه با ارزشهای اسلامی و انقلابی نشان داده و آنان را تحریک کنند . وی ادامه داد : واقعه ی کوی دانشگاه لکه ی ننگی است که براحتی از دامن جامعه پاک نخواهد شد . در این ماجرا پس از اهانت ، سرکوب و ضرب و شتم دانشجو ، غائله ای در متن شهر ایجاد شد و آن را به نام دانشجو نوشتند . اما خوشبختانه جامعه ی دانشجویی با تدبیر و همت راه خود را از این غائله جدا کرد . وی ادامه داد : جامعه ی دانشجویی با آنکه احساس می کرد که باید و شاید به ستمی که به او شده پاسخ داده نشد ، ولی چون به نیاز جامعه یعنی آرامش و ثبات واقف بود ، سکوت کرد و این راه باید ادامه یابد .
وی افزود : برخی گروهها قصد داشتند و قصد دارند گرایش های باندی و گروهی خود را به دانشگاه ها بکشند ، اما دانشجو باید تلاش کند که از او سواستفاده نشود . وی اضافه کرد : اگر چه جامعه نیاز به آرامش دارد ، اما منظور از آرامش انتقاد نکردن و به دنبال کار خود رفتن نیست . اگر این کار صورت بگیرد ، جنبش دانشجویی مرده است .
وی با تاکید بر این که دانشجو پرسشگر است ، اظهار داشت : پرسشگری دانشجو باید در مسیر استقرار نظام مردمی و دفاع از حضور آنان در صحنه صورت گیرد ، دانشجو باید بتواند اعتراض کند . اما این اعتراض در مسیر ثبات و پایداری نظام مردمی در کشور باشد .
سید محمد خاتمی رئیس جمهوری در ادامه ی دیدار و گفتگوی خود با دانشجویان ، به پرسش های مختلف دانشجویان در زمینه های گوناگون پاسخ گفت . رئیس جمهوری در پاسخ به سوال یکی از دانشجویان مبنی بر موضع ایشان در مقابل دادگاه ویژه ی روحانیت گفت : بحث درباره ی نهادها و سازمانهای کشور اعم از قوای مجریه ، مقننه و قضائیه جای خود را دارد و بحث های حقوقی جای خود را . ممکن است در شکل گیری هر دادگاه و نهاد و سازمانی ، اختلاف نظر و سلیقه هایی باشد .
خاتمی افزود : رئیس جمهوری هم به عنوان مجری قانون اساسی اگر در جایی احساس کند خلاف قانون اساسی است ، تذکر می دهد ، چنانچه تاکنون بارها تذکر داده ایم . وی اضافه کرد : ممکن است برخی دستگیری ها و برخوردهایی باشد که عده ای نپسندند ، اما باید یک دستاوردی که بیداری این جامعه و کمال نظام داشته است را گرامی بداریم و آن برگزاری دادگاه های علنی با آزادی و با حضور وکیل است . به گونه ای که متهم بتواند همه ی حرف های خود را بزند . رئیس جمهوری با بیان اینکه ما به قوت و قدرت این جامعه و نظام مطمئن هستیم ، اظهار داشت : کسانی که حرف دارند ، بیایند بزنند . نفس این قضیه امر مبارکی است و باید همه ی دستگاهها اعم از اجرایی و قضایی را تشویق کرد که مسائل را در حضور مردم مطرح کنند .
وی در پاسخ به سوال یکی از دانشجویان درباره ی اظهارات اخیر ناطق نوری در مورد نهضت آزادی گفت : من توهین را حتی نسبت به دشمنان قسم خورده خود پسندیده نمی دانم . اگر ما به خود اجازه دهیم که به دشمنان اهانت کنیم ، در واقع اجازه داده ایم که به ما توهین کنند .
یکی از دانشجویان با عنوان اینکه پرونده قتل های زنجیره ای تبدیل به پرونده ای جهانی شده است ، از رئیس جمهوری پرسید : در حالی که خانواده ای پوینده و مختاری بر سر مزار عزیزانشان سوگواری می کنند ، چه کسی پاسخگوی خانواده ی پیروز دوانی خواهد بود ؟ رئیس جمهوری پاسخ داد : هر انسان منصفی می دانست که دست های خبیثی پشت این مسئله قرار دارد . در دنیا تنها یک حکومت و دولت بوده است که پس از کشف یک غده ی فساد بدون رو در بایستی اعلام کرد که نقطه ی فساد اینجا در درون من بوده است و من آنرا کندم و بیرون انداختم .
وی با بیان اینکه ما برای اینکه بگوییم در مقابل مردم مسئولیم هزینه های زیادی برای اطلاع رسانی پرونده ی قتل های زنجیره ای به مردم پرداختیم ، اظهار داشت : این اطلاع رسانی در حالی صورت گرفت که خیلی ها معتقد بودند که این قضیه صحنه سازی شود و مساله بصورت دیگری برای مردم اعلام شود . اما با نظر مقام رهبری که برای مردم هیچ چیز آرامش بخش تر از حقیقت نمی باشد ، قتل های زنجیره ای اینگونه فاش شد .
خاتمی همچنین در پاسخ به اظهارات یکی از دانشجویان مبنی بر اینکه 16 آذر روز دانشجو را با حضور جنابعالی در حالی گرامی می داریم که تعدادی از دانشجویان در جریان حادثه ی کوی دانشگاه در زندان به سر می برند ، اظهار داشت : بنده از اینکه حتی یک نفر به زندان برود متاثر می شوم ، البته اگر کسی متهم است ، چه دانشجو و چه غیردانشجو ، باید پاسخگو باشد ، اما آنچه ما می خواهیم این است که همه چیز طبق قانون باشد . مجرم و متهم ، حقوقی دارند که باید به آن احترام گذاشته شود .
خاتمی اضافه کرد : از روند پیگیری پرونده ی کوی دانشگاه شخصا راضی نیستم و انتظار دارم با سرعت عمل و دقت بیشتری این پرونده بررسی شود که متهمان بعد از مدتی طلبکار نشوند و دانشجویان نیز بدهکار نشوند . وی اظهار داشت : تا آنجا که من می دانم سازمان قضایی باصلابت و دقت مساله را پیگیری می کند تا متهمان و مجرمان شناسایی شوند . البته ما نمی خواهیم انتقام گیری کنیم . می خواهیم خلاف روشن شود .
رئیس جمهوری در پاسخ به یکی از دانشجویان که شعار داد : « خاتمی آخرین امید رسیدگی به مساله ی کوی دانشگاه است » ، گفت : از شما می خواهم که این دیدگاه را اصلاح کنید . نباید منتظر قهرمان باشید . وی اضافه کرد : اگر باور کنید که نقش اول را خود دارید ، آنگاه مشکلات دیگر نیز حل خواهد شد . در اسلام قهرمان وجود ندارد . تا مردم خود آگاه نشوند و نظام مطلوب را پایدار نکنند ، هیچ مساله ای حل نخواهد شد .
آدرس لینكها:

۱۳۸۹ مرداد ۹, شنبه

از زندان اوين تا پادگان اشرف/جاهائيكه انسانيت را به مسلخ ميكشند

مجاهدين خلق و جمهوري اسلامي نشان داده اند كه اگر در تمامي زمينه ها اختلاف داشته باشند در يك اصل مشتركند و آن دروغگويي هست.هر دو دروغ ميگويند و خود را قيم مردم ميدادند.ميتوان گفت كه مجاهدين شعبه دومي از ولايت فقيه هستند كه يكي به قدرت رسيده و جنايت ميكند و ديگري بدون آنكه در مسند قدرت باشد ترور و كشتار را سرلوحه كارش قرار داده.يكي از ديگري پر رو تر است.جمهوري اسلامي مخالفين خود را به ناحق ميكشد و انگ منافق بوي ميزند و مجاهدين هم از فرصت بدست آمده استفاده ميكند و  كشته شدگان را شهيدان اشرف نشان مينامد!
هر دوي اين گروهها در به زنجير كشاندن مردم يد طولايي دارند.جمهوري اسلامي ايران را به زندان بزرگ مبدل ساخته و مجاهدين مقر تحت حاكميتشان را به بند كشيده اند.يكي با كودتا خود را به مردم تحميل ميكند و ديگري بدون آنكه انتخاباتي صورت بگيرد لقب پرزيدنت ميگيرد!چندي قبل خانواده هاي مجاهدين براي ملاقات با عزیزان تحت اسارتشان در اشرف به مقابل اردوگاه رفتند تا شايد بتوانند بعد از ساليان سال حتي شده براي لحظه اي عزيزترين كسشان را ببينند ولي دژخيمان ولي فقيه در جوار وطن اجازه ندادند تا مادري فرزندش را در آغوش كشد و از سالها دوري بگويد و و هر دو بگريند.مجاهدين خلق كه از فتح ايران سخن ميگويد از تجمع چند ده نفر ميترسد و مادر پير و فرتوت 70ساله را عنصر وزارت اطلاعات مينامد!دروغ ميگويند چون چيزي ندارند كه به اعضاي خسته و ناميد خود بزنند.به تصاويري از تجمع خانواده ها در مقابل زندان اوين و پادگان اشرف نگاه كنيد تا به شباهتهاي مجاهدين با رژيم اسلامي در به بند كشاندن مردم پي ببريد.
تجمع مقابل پادگان اشرف
تجمع مقابل زندان اوين
تو خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل

۱۳۸۹ مرداد ۶, چهارشنبه

جنگ و جدل با هم را كنار گذاريد،ايران آزاد و آباد نيازمند همبستگي بين همه ايرانيان هست


اتفاقات تلخي كه در بازي پرسپوليس با تراكتور رخ داد باعث شد تا دوباره بحث قوميتها در ايران بر سر زبانها بيفتد.من در اين بازي به عنوان طرفدار استقلال در سمت تماشاگران آذري نشسته بودم و از نزديك شاهد اتفاقات روي داده بودم.شعارهاي نژادپرستانه از دو سو شنيده ميشد.اوج اين توهينها هنگامي كليد زده شد كه تيم پرسپوليس به گل برتري رسيد.متاسفانه شعارها را نه گروه اندك بلكه قريب به اتفاق تماشاگران از ته دل فرياد ميزدند.البته اين اولين بار نبود كه آذريها مورد توهين قرار ميگرفتند.سال پيش در بوشهر،كرمان،اصفهان و حتي انزلي همين قضايا روي داد هرچند آذريها در تبريز مقابله به مثل كردند و صدالبته همگان با اغماض از شعارهاي نژاد پرستانه داده شده در اكثر شهرهاي ايران براحتي گذشتند.آذريها بعد از توهينهاي صورت گرفته شروع به آتش زدن و شكستن صندلي ها كردند و درگيريهاي پراكنده اي در بين تماشاگران روي داد واگر نيروهاي انتظامي در محل حاضر نميشد شايد كشت و كشتاري صورت ميگرفت.

آتش سوزي در قسمت تماشاگران در ديدار تيم هاي فوتبال پرسپوليس و تراکتورسازي تبريز در استاديوم آزادي
منظورم از اين نوشته تكرار وقايع اتفاق افتاده نيست و ميخواهم توجه شما را به اين نكته جلب كنم كه درحاليكه براي رهايي از رژيم اسلامي محتاج اتحاد حداكثري بين همه ايرانيان هستيم،بخش عظيمي از آذريها بخاطر همين توهينها از "جنبش سبز"رويگردان ميشوند و قطعا سركوب ايران تكه تكه شده راحتتر از زماني هست كه همگان باهم متحدند.و نكته ديگر اينكه با اين اوضاع موجود در بلوچستان و كردستان و آذربايجان "جنبش سبز"بعد از سرنگوني جمهوري اسلامي چه راهكاري براي حفظ مرزهاي كنوني ايران در نظر دارد؟آيا باز ميخواهيم با كشتار در مناطق مرزي(مثل اوايل انقلاب57) آن سرزمينها را حفظ كنيم؟زماني كه چوب جمهوري اسلامي از سر ايرانيان برداشته شود چه اتفاقاتي در اين كشور رخ ميدهد.ترك،كرد را ميكشد.كرد ترك را و لر هردو تا را و بلوچها همه را !در وجود همه ما مسخره كردن قوميتها نهادينه شده.عادت زشتي هست ولي بايد اين عادت را از خودمان دور كنيم.سر دادن شعارهاي نژادپرستانه تنها به نفع جمهوري اسلامي است و تنها رژيم ديني در ايران از تفرقه سود ميبرد.ذكر اين نكته هم ضروريست كه آذريها يكي از اصلي ترين دلايل سقوط حكومت پهلوي بودند و جنبش سبز بايد اينرا بداند كه براي چانه زني در بالا،به فشار از پايين آذريها هم نيازمند هست!

۱۳۸۹ تیر ۲۳, چهارشنبه

براي سيدعلي خامنه اي كه امروز 72 ساله ميشود

آقاي خامنه اي!يكسال ديگر هم گذشت.لحظه ها ميگذرند و هر دم كه فرو ميبري به مرگ نزديكتر ميشوي.مرگي كه ناگزير به سراغت خواهد آمد و هيج سپاهي و هيج نيرويي ياراي مقابله با آن را ندارد.مرگي كه گريبان همه خدايان روي زمين را گرفته و بعد از اين نيز خواهد گرفت.همان مرگي كه تو با اشارتي به سراغ جوانان اين مرز و بوم ميفرستي روزي جان شيرينت را خواهد مكيد. ميگويند پيرمردان روزگار هرچه از عمرشان ميگذرد مهربانتر و رئوفتر ميشوند ولي چه بر سر تو آمده كه هر روز خونخوارتر و بي رحمتر ميشوي؟وقتي خطبه شما را در اولين نمازجمعه بعد از كودتاي 22 خرداد ميديدم به اين فكر ميكردم كه روزي هم خميني دستور كشتار صادر ميكرد.همان پدر روحاني كه نطق هايشان بوي خون ميداد.ولي "امام راحل"الان كجاست؟او هم اينك زير خروارها خاك سياه خفته.زماني خميني فرمان قتل و كشتار را روي كاغذ مي نگاشت تا در آينده عده اي بتوانند از امامشان دفاع كنند كه آن دست نوشته مال "احمد" است نه "امام راحل" اما شما خبط  كرديد و فرمان قتل و كشتار را نه بصورت خصوصي و با در روي كاغذ بلكه در خطبه هاي نماز جمعه و در مقابل ديدگان ميليونها ايراني صادر كردي تا هيج شك و شبهه اي براي مردم ايران باقي نماند كه با ضحاك زمان روبرو هستند ونيز يزيد دوران كه همزمان نقش معاويه و عمروعاص را هم بازي ميكند.و البته شما به اصل "ديكتاتور ها در اواخر عمر چه خوب قتل عام ميكنند"عمل ميكنيد و خرده اي بر شما نتوان گرفت..

آقاي خامنه اي!آيا ميداني در سياهچالهاي حكومت عدل پرورت دگرانديشاني هستند كه به جرم اينكه به شما "مقام معظم" نگفته اند مدتهاست رنج زندان را ميكشند و شكنجه ها مي بينند ؟!آيا ميداني در اين مدت به دختران و پسراني به جرم داشتن دست بند سبز تجاوز شده و آيا ميداني كه هزاران نفر به بند كشيده شده اند بخاطر داشتن عقيده اي بغير از آنچه تو مي انديشي.
آقاي خامنه اي،وقتي به پسرانت مينگري به ياد آر كه دهها "دلير مرد ايراني" را فقط به جرم گفتن"راي من كجاست؟"به خاك و خون كشيدي.آقاي خامنه اي،وقتي به دخترانت مينگري "  ندا " را ياد كن كه مظلومانه كشته شد و "ترانه" را كه سربازان گمنامت  به خاطر رضاي خدا پس از تجاوز او را بيشرمانه سوزاندند.آقاي خامنه اي،وقتي به همسرت "خجسته"مينگري به ياد مادراني بيفت كه در فراق فرزندانشان هر روز و هر شب اشك ميريزند و ناله سر ميدهند.مگر فرزندانشان چه ميخواستند جز آزادي...
آقاي خامنه اي،متاسفانه گذر زمان و پيري باعث شده كه خوب نشنويد و نتوانيد به تماشاي افقهاي دور دست بنشينيد.و پيري آثار منفي اش را بر شما نمايان ساخته تا آثار مثبتش.البته آنقدر ها هم فرتوت نشده اي كه شمعهاي تولدت را نبيني.ميتواني چند ده شمعي كه برايت روشن كرده اند در هلهله ي شادي اطرافيانت خاموش كني ولي اين را بدان كه شمع آخر را نه تو كه مردم ايران در هلهله ي آزادي ايران خاموش خواهند كرد...
نظر شادروان دكتر بختيار در مورد رهبري خامنه اي: ...اينها(مجلس خبرگان)مي بايست براي حفظ ظاهر كه شده يك سناريويي را فوري و قابل قبول براي خود كه با هم توافق عميقي هم ندارند درست كرده باشند.بهترين راه براي همچنين موضوعي اين است كه يك شخصيت بي شخصيت را انتخاب كنند.يعني يك آدمي كه هيج گروهي خصومت خاصي يا دوستي ميليتانتي با ايشان نداشته باشد...(مصاحبه ي دكتر بختيار چند ساعت پس از انتخاب شدن خامنه اي به مقام رهبري)

۱۳۸۹ تیر ۱۵, سه‌شنبه

راهكار موسوي چيست؟ادامه مبارزات مسالمت آميز يا تعامل دروني باحاكميت


پشت پرده حوادثي در حال رخ دادن است كه طبق روال هميشگي تاريخ، مردم ايران نبايد در جريان كم و كيف قضيه قرار بگيرند.جرقه ي اوليه اين گمانه زني ها از مقاله ي ابطحي شروع شد.آنجا كه ابطحي بدون تعارف در اولين سطر مقاله ي خود به " تعامل درونی"اشاره ميكند و مينويسد: اخیرا از سوی بعضی رهبران جنبش سبز مسئله تعامل درونی در داخل کشورمورد توجه قرار گرفته است.مقاله اي كه حرفهاي مهاجراني را البته به نوعي ديگر تكرار ميكند.در جاي ديگر به نكته ي مهم ديگري اشاره ميشود" البته کسانی در داخل و خارج بودند و هستند که اصل نظام جمهوری اسلامی و یا حداقل جمهوری اسلامی با این قانون اساسی که دارای اصل ولایت فقیه است را قبول ندارند. اگر واقع بینانه نگاه شود، آنها بنا به تعریفی که رهبران این جنبش از خود به صورت علنی ارائه کرده اند، زیر مجموعه همراهان  قرار ندارند"
عده اي بر اين باورند كه روابط و ديدگاههاي ميرحسين موسوي به افرادي همچون كديور،مهاجراني و ابطحي به مراتب نزديكتر از همه گروهها و اپوزيسيون هاي داخل و خارج كشور است و موسوي از امثال كديور و مهاجراني به عنوان مهره اي براي بدست آوردن جو  موجود(بهره گيري از اصل آزمون و خطا)استفاده ميكنند.با جمع بندي صحبتهاي لندن نشينان و ابطحي ميتوان به اين نتيجه رسيد كه رهبران سبز پس از يكسال بدين نتيجه رسيده اند كه دايره خوديها را تنگتر كرده وشعارهاي جنبش سبز را كه هر روز راديكالتر ميشود را تحت كنترل درآورندو اوضاع را آرامتركنند.از يك طرف اينان كوتاه مي آيند و از طرف ديگر حاكميت باجهايي هرچند اندك ميدهد.حكم حكومتي خامنه اي در مورد دانشگاه آزاد عملا تودهني به احمدي نژاد از سوي رهبر بود كه پايش را از گليمش بيش از اين درازتر نكند.حتي براي ادب كردن احمدي نژاد،حاكميت به احمد توكلي چراغ سبزي نشان ميدهد تا توكلي در تريبون مجلس با فراغ بال و در نقد احمدي نژاد بگويد:"احمدی‌نژاد درس گردنکشی در برابر قانون را به دیگران می‌آموزد… برای برکناری رئیس‌جمهور به دو سوم رای نمایندگان نیاز داریم"و ذكر اين نكته كه ديگر كسي به توكلي "پفيوز خفه شو بتمرگ"نگفت.
 موسوي و خاتمي نيز پس از مدتها سكوت به ديدار هم شتافتند كه ماحصل اين گفت و شنودها كه در غياب مهدي كروبي (به عنوان عنصر تندرو)بر حول مسائلي بود كه بارها از زبان موسوي بيان شده است:بازگشت همگان به موازین اصلی انقلاب اسلامی و موازین قانون اساسی و آرمانهای امام راحل"
در اين ديدار كه ميتوانست مسائل مهمي در آن به ميان آيد جولانگاه موضوعاتي بود كه هيج دردي را دوا نميكند." بازگشت به آرمانهای اصیل انقلاب اسلامی وامام"و"محكوميت قطعنامه و تحريمها"و"محكوميت گروهك تروريستي رجوي"و براي خالي نماندن عريضه به " تداوم فعالیت های مدنی" آزادی زندانیان سیاسی و عادی شدن کامل فضای امنیتی موجود"نيز اشاراتي كردند.
پس از گذشت بيش از يكسال از كودتاي ننگين بايد موسوي و ساير رهبران مخالف دولت تكليف خودشان را با معترضان يكسره كنند.با "تقيه" كاري پيش نميرود.كاش آقاي موسوي بجاي تكرار شعار "بازگشت همگان به  آرمانهای امام راحل"تنها به يك سوال جواب دهد كه آيا ايشان موافق حفظ نظام با اين قانون اساسي هستند و تنها با دولت احمدي نژاد مشكل دارند و يا اينكه كل رژيم اسلامي را فاقد مشروعيت براي حكومت بر مردم ايران ميدانند.و اگر جواب به اين سوال در شرايط كنوني صلاح نيست لااقل در مقابل افاضات امثال مهاجراني كه شرم را خورده و حيا قي كرده موضع گيري بكند.مرگ يكبار شيون يكبار.آقاي موسوي در جايگاهي قرار گرفته كه جنبش به عظمت جنبش سبز را پشت سر دارد و تقيه و اهمال و سست عنصري از سوي رهبران ميتواند كمر جنبش را بشكند.و در آخر به موسوي ميگويم خون تو رنگين تر از خون نداها و سهرابها نيست و جان تو عزيزتر از جان هزاران اسير سبز كه يكسال است به خاطر شما و مردم در سياهچالهاي رژيم زخم ميخورند نيست.براي گذر از اين برهوت كمي شجاعت لازم است با چاشني صداقت با مردم.آقاي مهندس،ما همان مردم 25 خرداد و حتي مصمم تر از آن زمان براي بازپس گيري ايرانمان هستيم.مبادا با جلادان رژيم تعامل بكني...
کشته ندادیم که سازش کنیم/رهبر قاتل رو ستایش کنیم

۱۳۸۹ تیر ۱۳, یکشنبه

دخمه هاي دروغيني بنام امامزاده

تصويري در فضاي مجازي پخش شد كه من تا بحال نديده بودم.در تصوير مذكور امامزاده ي متحركي ديده ميشود كه عده اي مشغول دخيل بستن و رازونياز و پول ريختن به ضريح هستند.توضيح بيشتر لازم نيست و شما ميتوانيد به راحتي به عمق مسئله(فاجعه)پي ببريد.در قرن 21 و در سال 2010در كشوري كه دم از تمدن 2500 ساله و فرهنگ غني ايراني ميكند،مردمي زندگي ميكنند كه با ديدن ضريح و كلمه امام و امامزاده عقل از سرشان ميپرد و شروع به دخيل بستن و شفاعت از امامزاده ميكنند.حكومت اسلامي هر روز دكان هاي امامزاده را افزايش ميدهد و مردم بي خرد و امي كار هر روزشان پول ريختن به اين دخمه هاي دروغين است.مثل كبك سرمان را در برف فرو برده ايم و از آزادي و سكولاريسم و انديشه و تمدن دم ميزنيم غافل از اينكه دوروبرمان پر است از متعصبين بي عقل كه تا نقدي به دين وارد ميشود مرتدت ميخوانند و نجست مينامند.با وجود چنين افراد بي منطق كه تعدادشان كم نيست چطور ميخواهيم بر حكومت دين فروشان غلبه كنيم؟عده زيادي در ايران هستند كه تحت تاثير شانتاژهاي خبري دروغين صداوسيما معترضان در روز عاشورا را محارب و ضد خدا مينامند كه در روز كشته شدن حسين ميرقصيدند!

واي بر ما كه بخاطر چنين افراد كودني جانمان را به خطر انداخته ايم.حيف آزادانديشان ايراني كه جانشان را در كف دستشان گذاشته اند و براي آزادي اين جماعت نادان زجرها ميكشند.عده زيادي از مردم هم كه ميدانند چه خبر هست سكوت را بر اعتراض ترجيح داده اند.وقت ميبرد تا ايران تهران شود.همه كه مثل ما نمي انديشند.اين جماعت لايق احمدي نژاد و بدتر از اوست.مردم سكوت كنيد و به دخمه ها دخيل ببنديد چرا كه هنوز چند صد نفري هستند كه بجاي شما فرياد ميزنند.شما جانتان را به خطر نيندازيد.